کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوشیزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوشیزه
لغتنامه دهخدا
دوشیزه . [ زِ / زَ ] (ص ، اِ) دخترک نارسیده که مساس نکرده باشندش و به تازیش باکره خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). دختر بکر و زن جوان که هنوزنزدیک مرد نشده باشد. (غیاث ). دختر بکر را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). باکره و ماری و دختر بکر و ...
-
جستوجو در متن
-
نادیده شوی
لغتنامه دهخدا
نادیده شوی . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) زنی که شوهر نکرده و دوشیزه باشد. (ناظم الاطباء). دوشیزه . باکره . دختر.
-
غرند
لغتنامه دهخدا
غرند. [ غ َ رَ ] (ص ) آن زن بود که به دوشیزه دهند، و دوشیزه برنیاید. (فرهنگ اسدی ) : نرم نرمک چو عروسی که غرند آمده بودباز آن سوی بریدش که از آن سو بازآ . ابوالعباس (از فرهنگ اسدی ).زنی که به نام دوشیزه به شوی دهند ودوشیزه نباشد.
-
ابکار
لغتنامه دهخدا
ابکار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بکر. دوشیزگان . دختران دوشیزه . (وطواط). بکر بالکسر؛ دوشیزه ، یقع علی الرجل و المرئة. (منتهی الارب ). رجوع به کلمه ٔ دوشیزه و بکر شود.
-
معساء
لغتنامه دهخدا
معساء. [ م ِ ] (ع ص ) (از «ع س ی ») دوشیزه ٔ قریب البلوغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختر دوشیزه ٔ نزدیک بلوغ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج ِ ] (ع اِ) دوشیزه . || همه . (منتهی الارب ). رجوع به جُمْع شود.
-
نادوشیزه
لغتنامه دهخدا
نادوشیزه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) زن ثیب . زن مرددیده . که دوشیزگی وی زایل شده باشد. (ناظم الاطباء). غیر باکره . که بکارت وی را برده باشند. که دختر نباشد. مقابل دوشیزه . رجوع به دوشیزه شود.
-
عزباء
لغتنامه دهخدا
عزباء. [ ع َ ] (ع ص ) زن بی شوی . || زن دوشیزه و باکره . (ناظم الاطباء).
-
هرل
لغتنامه دهخدا
هرل . [ هََ رَ ] (ع ص ) دوشیزه . زنی که به ازدواج نرسیده باشد. (دزی ج 2 ص 755).
-
تئودور
لغتنامه دهخدا
تئودور. [ ت ِ ءُ دُرْ ] (اِخ ) (سنت ) دوشیزه ٔ شهید که در اسکندریه بفرمان دیوکله سین سرش را بریدند. ذکران وی 28 آوریل است .
-
دختر بودن
لغتنامه دهخدا
دختر بودن . [ دُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دوشیزه بودن . بکر بودن . بمهربودن . شوی ناکرده بودن دختر. ناآرمیده بودن دختر با کسی . بکارة.
-
دوختره
لغتنامه دهخدا
دوختره . [ دُ ت َ رَ / رِ ] (اِ مصغر) دختره و دختر کوچک و دوشیزه . (ناظم الاطباء).
-
مادموازل
لغتنامه دهخدا
مادموازل . [ زِ ] (فرانسسوی ، اِ) دخترخانم . دوشیزه . عنوانی که فرانسویان به دختران و زنان شوی ناکرده می دهند.
-
بجون
لغتنامه دهخدا
بجون . [ ب ُ ] (اِ) دختر خانم دوشیزه . (دزی ج 1 ص 52).