کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوستی داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوستی داشتن
لغتنامه دهخدا
دوستی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دوست بودن . محب و یار بودن . محبت داشتن . مودت و محبت داشتن . (ناظم الاطباء): مشاخلة؛ با کسی دوست خالص داشتن . (منتهی الارب ). تولی ؛ دوستی داشتن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ). خلال ؛ دوستی داشتن با کسی . (دهار). || ع...
-
واژههای مشابه
-
کتاب دوستی
لغتنامه دهخدا
کتاب دوستی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) علاقه ٔ مفرط به حفظو قرائت کتاب . (فرهنگ فارسی معین ). عمل کتاب دوست .
-
نوع دوستی
لغتنامه دهخدا
نوع دوستی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) بشردوستی . محبت و دلسوزی در حق افراد نوع . نوع پرستی .
-
غریب دوستی
لغتنامه دهخدا
غریب دوستی . [ غ َ ] (حامص مرکب ) عمل شخص غریب دوست . ملاطفت و مهربانی درباره ٔ مردم درویش و غریب و بینوا : و انصاف در آن است که در همدان اگر امن باشد، هیچ شهری در اسلام مقابل آن نباشد، از فراخی نعمت و درستی هوا و آب وغریب دوستی و درویش داری . (مجمل ...
-
فاحشه دوستی
لغتنامه دهخدا
فاحشه دوستی . [ ح ِ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) زناکاری . (ناظم الاطباء). تمایل به زناکاری با زنان فاحشه .
-
دل دوستی
لغتنامه دهخدا
دل دوستی . [ دِ ] (حامص مرکب ) عشق . محبت قلبی : من [ اراقیت ] ترا [ اسکندر را ] از بهر دل دوستی بیاوردم نه از بهر کینه . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).هر مایه که از غذاش دادنددل دوستیی درو نهادند.نظامی .
-
دولت دوستی
لغتنامه دهخدا
دولت دوستی . [ دَ / دُو ل َ ] (حامص مرکب ) دولت خواهی . دولت پرستی . خیرخواهی : ز دولت دوستی جان بر تو ریزم نیم دشمن که از دولت گریزم . نظامی .و رجوع به دولت خواهی شود.
-
دوستی نمودن
لغتنامه دهخدا
دوستی نمودن . [ ن ِ / ن َ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) دوستی ورزیدن . دوستی کردن . اظهار دوستی کردن . (یادداشت مؤلف ). تحبب . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تودد. (دهار): شرس ؛ دوستی نمودن با مردم . (منتهی الارب ). رجوع به دوستی کردن شود.
-
دوستی ورزیدن
لغتنامه دهخدا
دوستی ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دوستی کردن . دوستی نمودن . محبت ورزیدن . مهربانی کردن . (یادداشت مؤلف ) : مهربانی و دوستی ورزدتا ترا مکنتی و دسترسی است . سعدی .رجوع به دوستی کردن شود.
-
قلعه دوستی
لغتنامه دهخدا
قلعه دوستی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد، واقع در 7هزارگزی شمال باختری زاغه و 2هزارگزی شمال اتومبیل رو خرم آباد به بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 195 تن است . آب ...
-
قلعه دوستی
لغتنامه دهخدا
قلعه دوستی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قائدرحمت بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد، واقع در 17هزارگزی شمال خاوری زاغه و 4هزارگزی شمالی اتومبیل رو خرم آباد به بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 95 تن است . آ...
-
مهمان دوستی
لغتنامه دهخدا
مهمان دوستی . [ م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل مهمان دوست .
-
مردم دوستی
لغتنامه دهخدا
مردم دوستی . [ م َ دُ ] (حامص مرکب ) شفقت و مهربانی نسبت به خلق . عمل مردم دوست .
-
ملت دوستی
لغتنامه دهخدا
ملت دوستی . [ م ِل ْ ل َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ملت دوست . و رجوع به ملت دوست شود.