کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوستدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوستدار
لغتنامه دهخدا
دوستدار. (نف مرکب ) دوستار. (ناظم الاطباء). محب و یکرنگ و یکدل و خواهان محبت و یکدلی . (از آنندراج ). محب . دوست دارنده . خیرخواه . خواستار. خواهان . ومق . ودود. رفیق شفیق : همه بودت ای نامور شهریارهمه مهتران مرترا دوستدار. دقیقی .نماندش از ایران کسی...
-
جستوجو در متن
-
نادوستدار
لغتنامه دهخدا
نادوستدار. (نف مرکب ) مقابل دوستدار. رجوع به دوستدار شود.
-
فیلاسوف
لغتنامه دهخدا
فیلاسوف . [ سُف ْ ] (یونانی ، ص ، اِ) به لغت یونانی دوستدار حکمت ، چه فیلا دوستدار وسوف حکمت را گویند. (برهان ). رجوع به فیلسوف شود.
-
دانش دوست
لغتنامه دهخدا
دانش دوست . [ ن ِ ] (ص مرکب ) دوستدار دانش . دوستدار علم . خواهنده و طالب علم . محب علم . || که دانش دوست اوست . که علم یار اوست .
-
فیلا
لغتنامه دهخدا
فیلا. (یونانی ، ص ) به لغت یونانی به معنی دوستدار باشد. (برهان ). رجوع به فیلسوف شود.
-
مردم خواه
لغتنامه دهخدا
مردم خواه . [ م َدُ خوا / خا ] (نف مرکب ) مردم دوست . دوستدار مردم .
-
کتاب دوست
لغتنامه دهخدا
کتاب دوست . [ ک ِ ] (ص مرکب ) دوستدار کتاب . آنکه به کتاب علاقه دارد. که کتاب را دوست دارد. کتاب باز.
-
گیتی پسندیدن
لغتنامه دهخدا
گیتی پسندیدن . [ پ َ س َ دَ ] (مص مرکب ) دوستدار شدن گیتی .دنیا را پسندیدن و خواستن . رجوع به گیتی پسند شود.
-
صبردوست
لغتنامه دهخدا
صبردوست . [ ص َ ] (ص مرکب ) دوستدار صبر. دوست صبر : چرا بصبر نکوشم که صبردوست بودکسی که بسته بود عقل را بوجه کمال .منجیک .
-
آموزشی
لغتنامه دهخدا
آموزشی . [ زِ ] (ص نسبی ) طالب علم . دوستدار آموختن : بدو گفت دانا شود مرد پیرکه آموزشی باشد و یادگیر.فردوسی .
-
جنگباره
لغتنامه دهخدا
جنگباره . [ ج َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) دوستدار جنگ . جنگ دوست . مقابل صلحجو.
-
ذووداد
لغتنامه دهخدا
ذووداد. [ وِ ] (ع ص مرکب ) خداوند دوستی . دوستار. دوستدار : گفت صد خدمت کنم ای ذووداددست بر دو چشم و بر سینه نهاد.مولوی .
-
فیلپس
لغتنامه دهخدا
فیلپس . [ ل ِ پ ُ ] (اِخ ) (دوستدار اسب ) نام پنجمین از دوازده رسول است که در بیت صیدا تولد یافت . (قاموس کتاب مقدس ).
-
مردم دوست
لغتنامه دهخدا
مردم دوست . [ م َ دُ ] (ص مرکب ) دوستدار خلق . که نسبت به خلق شفیق و مهربان است . که نیکخواه مردم است .