کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دور و بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دور و بر
لغتنامه دهخدا
دور و بر. [ دَ / دُو رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) دوروور. حوالی . اطراف . پیرامون . پیرامن . حول . گرد. گرداگرد. دورتادور. گردبرگرد. (یادداشت مؤلف ).- دوروبریها ؛ اطرافیان . حاشیه نشینان . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
دور ساختن
لغتنامه دهخدا
دور ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) راندن . دورکردن . بیرون کردن . (یادداشت مؤلف ). متخ . (منتهی الارب ): اجتفاء؛ دورساختن کسی را از جای وی . (منتهی الارب ) : به آن خواری که سگ را دور می سازند از مسجدمکرر رانده ام از آستان خویش دولت را. صائب تبریزی .رجوع...
-
دور سپوختن
لغتنامه دهخدا
دور سپوختن . [ س ِ ت َ ] (مص مرکب ) مولیدن . دفعالوقت کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دورسپوزی شود.
-
دور شمردن
لغتنامه دهخدا
دور شمردن . [ ش ُ / ش ِ م ُ دَ ] (مص مرکب ) استبعاد. بعید دانستن . دور دانستن . (یادداشت مؤلف ).
-
دور نمودن
لغتنامه دهخدا
دور نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . (یادداشت مؤلف ). عنش . تعزیب . دحور. دحر. عذم . (منتهی الارب ). رجوع به دور کردن شود.
-
دور اوفتادن
لغتنامه دهخدا
دوراوفتادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دور افتادن . برکنار ماندن . دورفتادن . جدا شدن . جدا ماندن : من از کنار تو دور اوفتاده ام چه عجب گرم قرار نباشد که داغ هجران است . سعدی .چو از بی دولتی دور اوفتادیم به نزدیکان حضرت بخش ما را.سعدی .
-
سیاه دور
لغتنامه دهخدا
سیاه دور. (اِ مرکب ) نامی است که در طوالش به درخت آزاد دهند. (از جنگل شناسی ج 2 ص 213).
-
دائره ٔ دور
لغتنامه دهخدا
دائره ٔ دور. [ ءِ رَ / رِ ی ِ دَ / دُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک است .
-
مردم به دور
لغتنامه دهخدا
مردم به دور. [ م َ دُ ب ِ ] (ص مرکب ) مردم گریز. یالقوزک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
خط دور کسی کشیدن
لغتنامه دهخدا
خط دور کسی کشیدن . [ خ َ دَ / دُو رِ ک َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کسی را استثناء کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شاخ بر شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ بر شاخ . [ ب َ ] (ص مرکب ) گوناگون و مختلف . (ناظم الاطباء) : پرنده مرغکان گستاخ گستاخ شمایل بر شمایل شاخ بر شاخ .نظامی .|| دور و دراز. (ناظم الاطباء). و رجوع به شاخ بشاخ و شاخ در شاخ شود.
-
مستأجز
لغتنامه دهخدا
مستأجز. [ م ُ ت َءْ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیجاز. بر وساده خم شونده و بر بالش تکیه نکننده . (منتهی الارب ). کسی که بر بالش خم شود و بر آن تکیه نکند، و گویند کسی که از وساده دور شود. (اقرب الموارد). رجوع به استئجاز و استیجاز شود.
-
دورزن
لغتنامه دهخدا
دورزن . [ زَ ](نف مرکب ) دورپرتاب . دورانداز. تفنگ و جز آن که از فاصله ٔ دور بزند. تفنگ و اسلحه ٔ دیگر که از مسافت دور بر هدف اصابت کند. که پرتاب دور دارد: که تیررسی دور دارد؛ توپ دورزن ؛ تفنگ دورزن . (یادداشت مؤلف ).