کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوری جستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوری جستن
لغتنامه دهخدا
دوری جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دوری کردن . دوری گزیدن . دوری خواستن . اجتناب ورزیدن . اجتناب . احتراز. تحرز. تجنب . (یادداشت مؤلف ). استبعاد. (تاج المصادر بیهقی ).
-
واژههای مشابه
-
دل دوری
لغتنامه دهخدا
دل دوری . [ دِ ] (حامص مرکب ) تنفر از یکدیگر. بغضاء : و ألقینا بینهم العداوة و البغضاء... (قرآن 64/5)؛ میان جهودان و ترسایان دشمنی و دل دوری افکندیم . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 188 س 8).
-
دوری کردن
لغتنامه دهخدا
دوری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوری نمودن . حذر کردن و نفرت نمودن . (ناظم الاطباء). اجتناب ورزیدن . دوری گزیدن . اجتناب . تجنب . مجانبت . (یادداشت مؤلف ) : کسی کز خدمتت دوری کند هیچ بر او دشمن شود گردون گردا. عسجدی .زبان گر به گرمی صبوری کندز دور...
-
دوری کن
لغتنامه دهخدا
دوری کن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) دوری کننده . که دوری کند. که دوری گزیند. دوری گزیننده . || دشمن و حریف . (ناظم الاطباء) : زبان گر به گرمی صبوری کندز دوری کن خویش دوری کند. نظامی .رجوع به دوری کردن شود.
-
سه دوری
لغتنامه دهخدا
سه دوری . [ س ِ ] (اِ مرکب ) سه جاده که طول و عرض و عمق باشد و به عربی ابعاد ثلثه گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
حرکت دوری
لغتنامه دهخدا
حرکت دوری . [ ح َ رَ ک َ ت ِ دَ/ دُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی شبیه به استداره . حرکت مستدیره و آن حرکتی باشد که هر جزء از اجزاء متحرک از جای خود به جای دیگر رود ولیکن کل متحرک به جای خود باقی بماند، مانند حرکت سنگ آسیا. احمد نگری گوید: حرکت مس...
-
مردم به دوری
لغتنامه دهخدا
مردم به دوری . [ م َ دُ ب ِ ] (حامص مرکب ) مردم گریزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). عمل مردم بدور.
-
جستوجو در متن
-
اعتزال جستن
لغتنامه دهخدا
اعتزال جستن . [ اِ ت ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) کناره گیری کردن . دوری کردن . عزلت گزیدن . انزوا جستن . رجوع به اعتزال شود.
-
تبرا جستن
لغتنامه دهخدا
تبرا جستن . [ ت َ ب َرْ را ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیزاری و دوری جستن . (ناظم الاطباء). رجوع به تبرّا و تبرؤ و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تبرئه جستن
لغتنامه دهخدا
تبرئه جستن . [ ت َ رِ ءَ / ءِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) تبرئه خواستن . برائت ذمه حاصل کردن . مبرا شدن از تهمت . آزاد شدن از شبهه و افترا. || بیزاری جستن . دوری جستن . رجوع به تبرئه شود.
-
توقی جستن
لغتنامه دهخدا
توقی جستن . [ ت َ وَق ْ قی ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دوری جستن . اجتناب کردن . حذر کردن : و از غائله ٔ فتن به خشوع و خضوع توقی جست . (جهانگشای جوینی ).
-
کناره جستن
لغتنامه دهخدا
کناره جستن . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دوری کردن . عزلت جستن : نه قوتی که توانم کناره جستن از اونه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم . سعدی .عیسی به عزلت از همه عالم کناره جست محبوبش آرزوی دل اندر کنار کرد.سعدی .
-
کرانه جستن
لغتنامه دهخدا
کرانه جستن . [ ک َ ن َ / ن ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) کرانه گرفتن . کرانه کردن . دوری جستن : خبر نداری کز بس کرانه جویی و کبرمیان جانم بیرحم وار بگسستی . خاقانی .رجوع به کرانه گرفتن و کرانه کردن شود.