کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورکننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دورکننده
لغتنامه دهخدا
دورکننده .[ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که دور کند. که براند. آنکه کسی یا چیزی را دور سازد. (یادداشت مؤلف ). لاعن . (از منتهی الارب ): رجل مذب ؛ مرد بسیار دورکننده از حریم خود. (منتهی الارب ). رجوع به دور کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
مزحزح
لغتنامه دهخدا
مزحزح . [ م ُ زَ زِ ] (ع ص ) دورکننده . (ناظم الاطباء).
-
منئث
لغتنامه دهخدا
منئث . [ م ُ ءِ ] (ع ص ) دورکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
دواری
لغتنامه دهخدا
دواری . [ دَوْ وا ] (ع ص ، اِ) روزگار دورکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
-
فژولنده
لغتنامه دهخدا
فژولنده . [ ف ُ ل َ دَ / دِ ] (نف ) تقاضاکننده . || برانگیزاننده به جنگ و کارهای دیگر. || دورکننده و راننده . (برهان ). رجوع به فژولیدن شود.
-
لض
لغتنامه دهخدا
لض . [ ل َض ض ] (ع ص ) رجل لض ؛ مردنیک دورکننده و دور کردن فرماینده . (منتهی الارب ).
-
مدحق
لغتنامه دهخدا
مدحق . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) راننده . دورگرداننده . (آنندراج ). طردکننده . دورکننده . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
لاعن
لغتنامه دهخدا
لاعن . [ ع ِ ] (ع ص ) دورکننده . || دشنام دهنده . دعای بد و نفرین کننده . (از منتهی الارب ).
-
مزدول
لغتنامه دهخدا
مزدول . [ م ُ دَ وِ ] (ع ص ) دورکننده از جائی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
مشکی
لغتنامه دهخدا
مشکی . [ م ُ ] (ع ص ) تسلی دهنده و خاموش کننده زاری و فغان را. (ناظم الاطباء). دورکننده شکایت و گله ٔ کسی را. (آنندراج ).
-
داحر
لغتنامه دهخدا
داحر. [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از دحربه معنی راننده و دورکننده . دَحور. (منتهی الارب ).
-
دزدران
لغتنامه دهخدا
دزدران . [ دُ ] (نف مرکب ) دورکننده ٔ دزد. دزدراننده . راننده ٔ دزد : روز صیادم بد و شب پاسبان تیزچشم و صیدگیر و دزدران .مولوی .
-
مذود
لغتنامه دهخدا
مذود. [ م ُ ذَوْ وِ ] (ع ص ) راننده و دورکننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تذوید، به معنی طرد کردن و دفع کردن و راندن . رجوع به تذوید شود.
-
مبهز
لغتنامه دهخدا
مبهز. [ م ِ هََ ] (ع ص ) رجل مبهز؛ مرد سخت راننده و دورکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد).