کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورو احمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دورو احمد
لغتنامه دهخدا
دورو احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بردخون بخش خورموج شهرستان بوشهر. واقع در 102 هزارگزی جنوب خورموج در ساحل خلیج فارس کنار شوسه ٔ سابق بوشهر. 174 تن سکنه . آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
واژههای مشابه
-
گل دورو
لغتنامه دهخدا
گل دورو. [ گ ُ ل ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی که رویی سرخ و رویی زرد دارد : گل زرد و گل دورو گل سرخ و گل نسرین ز درد و داغ دادستند ما را خط استغنی . منوچهری .رجوع به گل دوروی و گل دورنگ شود.
-
وادی دورو
لغتنامه دهخدا
وادی دورو. [ رَ ] (اِخ ) وادی الدوره . رودی است در اسپانیا که به اقیانوس اطلس میریزد. (از الحلل السندسیة ج 1 ص 28، 29، 333). و رجوع به وادی الدوره شود.
-
لاله ٔ دورو
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ دورو. [ ل َ / ل ِ ی ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان گل دورو است . (آنندراج ).
-
خان دورو
لغتنامه دهخدا
خان دورو. (اِخ ) یکی از راههای بین نوده بدشت یموت است . رابینو میگوید: از نوده به دشت یموت سه راه هست : جنوبی ترین آن خان دورو، و وسطی قراتپه و شمالی آن گردنه ٔ صادقانلی است . (از سفرنامه ٔمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 220).
-
جستوجو در متن
-
منافق
لغتنامه دهخدا
منافق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه کفر پنهان دارد. (مهذب الاسماء). کسی که در آشکار دعوی مسلمانی کند و در نهان کفر ورزد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). دارای نفاق و دورویی در دین یعنی پنهان کردن کفر و آشکار نمودن ایمان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آن...
-
شخص
لغتنامه دهخدا
شخص . [ ش َ ] (ع اِ) کالبد مردم و جز آن و تن او. (منتهی الارب ). در لغت فقط بر جسم اطلاق گردد. (از اقرب الموارد). جسم . هیکل . اندامهای آدمی بتمامه : غذای روح سماع است و آن شخص نبیدخوشا نبید کهن به اسماع طبعگشای . فرخی .تاجی شدست شخص من از بس که تو ب...
-
دفتر
لغتنامه دهخدا
دفتر. [ دَ ت َ ] (اِ) نامه های فراهم آورده . (منتهی الارب ). تعدادی از صحف و نامه ها که جمع شده باشد، و از آن جمله است دفاتر حساب و دفاترخراج . (از اقرب الموارد). عده ٔ اوراقی بهم پیوسته و در جلدی جای داده شده که در آن مطالب مختلف نظم و نثر یا محاسبا...
-
درد
لغتنامه دهخدا
درد. [ دَ ] (اِ) وجع. الم . تألم . هو ادراک المحسوس المنافی ، من حیث هو مناف . (یادداشت مرحوم دهخدا). درد، خبر یافتن است ازحال ناطبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رنج تن و رنج روح و رنج دل و آزار و وجع و الم . (ناظم الاطباء). رنج شدید عضوی یا عمومی که ...
-
دو
لغتنامه دهخدا
دو. [ دُ ] (عدد، ص ، اِ) عدد معروف که ترجمه ٔ اثنین باشد و این بر لفظ جمع نیز بیاید. (آنندراج ). شمار پس از یک و پیش از سه . یک با یک . اثنان . اثنتان . اثنین . اثنتین . ثنتان . ثنتین . ضعف یک . نماینده ٔ آن در ارقام هندسیه «2» و در حساب جُمَّل «ب » ...
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ر...