کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دورنگی
لغتنامه دهخدا
دورنگی . [ دُ رَ ] (حامص مرکب ) تلون به دورنگ . || نفاق و منافقی . (ناظم الاطباء). مقابل یکرنگی . نفاق . (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از نفاق و ریاکاری .(آنندراج ). مذبذبی و مکاری و تزویر و دورویی و ناراستی . (ناظم الاطباء). دورویی . (شرفنامه ) : ز تنگی...
-
واژههای مشابه
-
دورنگی داشتن
لغتنامه دهخدا
دورنگی داشتن . [ دُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دورنگ بودن . دورنگ شدن . به دورنگ متلون گشتن . (یادداشت مؤلف ). به دورنگ درآمدن . || دورنگی و نفاق نمودن . منافق و دورو بودن : چون شب و چون روز دورنگی مدارصورت رومی رخ زنگی مدار.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
نفاق زار
لغتنامه دهخدا
نفاق زار. [ ن ِ ] (اِ مرکب ) جای پر از نفاق و دورنگی و ریا : نفاق زار جهان قابل توطن نیست خوشا کسی که غریب آمد و غریب رود.میریحیی (از آنندراج ).
-
غافل غافل
لغتنامه دهخدا
غافل غافل . [ ف ِ ل ِ ف ِ ] (ص مرکب ) بسیار نادان . بسیار بی خبر : خاقانی از این راه دورنگی به کران باش یا عاقل عاقل زی یا غافل غافل .خاقانی .
-
نیم زنگی
لغتنامه دهخدا
نیم زنگی . [ زَ ] (ص مرکب ) سیه چرده . کبود. در بیت زیر مقصود سپهر است : ازین ابلق سوار نیم زنگی که در زیر ابلقی دارد دورنگی .نظامی .
-
سینه ٔ بازی
لغتنامه دهخدا
سینه ٔ بازی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (حامص مرکب ) کنایه از دورنگی چرا که سینه ٔ باز دورنگ میباشد یعنی سیاه و سفید. (غیاث اللغات ).
-
عاقل عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل عاقل . [ ق ِ ل ِ ق ِ ] (ص مرکب ) خردمند کامل عیار. تمام عاقل . عاقل که از قانون خرد بهیچوجه یکسو نشود : خاقانی از این راه دورنگی بکران باش یا عاقل عاقل زی یا غافل غافل .خاقانی .
-
دورویی
لغتنامه دهخدا
دورویی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دورو بودن . دورو داشتن : مجنون که در آن دروغگویی دید آینه ای بدان دورویی . نظامی . || دورنگی . دورنگ داشتن : چون گل بگذر ز نرم خویی بگذر چو بنفشه از دورویی . نظامی . || نفاق و دورنگی . (ناظم الاطباء). نفاق . (غیاث ) (از آ...
-
طاق برنهادن
لغتنامه دهخدا
طاق برنهادن . [ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) یا بر طاق نهادن . کنایه از فراموش کردن . (برهان ) (انجمن آرا). || ترک دادن چیزی . (برهان ) (انجمن آرا). و رجوع به بر طاق نهادن شود : مرد از دورنگی طاق به ، این رنگها بر طاق نه هم دور خور هم دور ده ، وانصا...
-
ابلک
لغتنامه دهخدا
ابلک . [ اَ ل َ ] (ص ، اِ) بگفته ٔ لغت نامه نویسان فارسی ، اصل کلمه ٔ ابلق عرب و بهمان معنی است و شاهد ذیل را نیز از سیف اسفرنگ می آورند : تا سوی او نکشد دولت تو بیش کمان خصم شاد است بدلجوئی تیر ناوک گر بداند که بدور تو دورنگی عیب است صبح صادق نکند ا...
-
دوسری
لغتنامه دهخدا
دوسری . [ دُ س َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دارای دوسر. دوسره . با دو سر. (یادداشت مؤلف ). || قسمی از خیمه . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : دشمن جان ترا عزم بیابان فناست دایم از نیزه ز بهرش دوسری بر سر ماست . شفیع اثر (از آنندراج ).|| روپوش کجاوه . (ناظم...
-
دوپهلو
لغتنامه دهخدا
دوپهلو. [ دُ پ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دارای دوتا پهلو. دارای دوضلع. دوسو. || کنایه است از سخن نیش دار و باکنایه . سخنی که از سر دورویی و دورنگی باشد. دورو. دورنگ : کلام ذووجهین ؛ عبارات دوپهلو، حرفهای دوپهلو یا سخنان دوپهلو، که موهم دو معنی است . (یا...
-
طاهر مشهدی
لغتنامه دهخدا
طاهر مشهدی . [ هَِ رِم َ هََ ] (اِخ ) در مشهد مقدس رضوی به عطاری مشغول بوده ، گویند در عهد شباب به عالم بقا رفت . از اوست :از فریب باغبان غافل مباش ای عندلیب پیش از این من هم درین باغ آشیانی داشتم . (آتشکده ص 76) (قاموس الاعلام ج 4).صاحب تذکره ٔ نصرآ...