کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دورم
لغتنامه دهخدا
دورم . [ دَ رَ ] (ع ص ، اِ) زن نوجوان کوتاه بالای بدرفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
-
جستوجو در متن
-
بزه کاری
لغتنامه دهخدا
بزه کاری . [ ب َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عصیان . گناهکاری . (یادداشت بخط دهخدا). ج ،بزه کاریها، بمعنی مآثم . (تاریخ بیهقی ) : من بجرمی نکرده معذورم کز بزه کاری پدر دورم .نظامی .
-
سیه گلیمی
لغتنامه دهخدا
سیه گلیمی . [ ی َه ْ گ ِ ] (حامص مرکب ) بدبختی . سیه روزی . بی دولتی . مفلسی : ز روز و شب شده ام سیر چون به پیش دلم سیه گلیمی شب همچو روز شد پیدا. مجیرالدین بیلقانی .کردند بسی سفیدسیمی از ما نشد این سیه گلیمی . نظامی .گلیم بین که در آن بر چه عیش میرا...
-
بیمارانه
لغتنامه دهخدا
بیمارانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ،ق مرکب ) منسوب به بیمار. مانند بیمار : ز دورم یار دید و گفت کاین یحیی است پنداری که سخت افتان و خیزان سست بیمارانه می آید. قاضی یحیی (از آنندراج ).|| (اِ مرکب ) پرهیزانه و غذائی که برای بیمار ترتیب میدهند. (ناظم الاط...
-
بصورت
لغتنامه دهخدا
بصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.
-
حساب دادن
لغتنامه دهخدا
حساب دادن . [ ح ِ دَ ] (مص مرکب ) پس دادن حساب . حساب پس دادن . حساب کردن : اگرچه دورم از آن بزم میتوانم دادحساب خنده ٔ گل با شمار گریه ٔ شمع. صائب اصفهانی (از آنندراج ) (ارمغان آصفی ).هر نقد دل که میبرد آن دست خوش نگارآخر به ما حساب به انگشت میدهد.ت...
-
عیش راندن
لغتنامه دهخدا
عیش راندن . [ ع َ / ع ِ دَ ] (مص مرکب ) عشرت کردن . خوش گذراندن : چو سعدی عشق پنهان دار و لذت جوی و آسایش به تنها عیش میراند که منظوری نهان دارد. سعدی .مرا پنج روز دگر مانده گیردو روز دگر عیش خوش رانده گیر. سعدی .گلیم بین که در آن بر چه عیش میراندسیه...
-
هم صحبتی
لغتنامه دهخدا
هم صحبتی . [ هََ ص ُ ب َ ] (حامص مرکب ) همنشینی . هم سخن شدن . مصاحبت : دوستی خدا عوض میدهد به او هم صحبتی پیغمبران نیکوکار را. (تاریخ بیهقی ).چون به هم صحبتیش پیوستم به کُله داریش کمر بستم . نظامی .هم صحبتی که میگزیندیارش که و با که می نشیند؟ نظامی ...
-
سنگ فلاخن
لغتنامه دهخدا
سنگ فلاخن . [ س َ گ ِ ف َ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که در فلاخن گذاشته درهوا اندازند و این عمل اکثر برای پرواز جانورانی است که بر درختان بارور نشیند. (آنندراج ) : راست چگونه شودت کار چو گردون راست نهاده ست بر تو سنگ فلاخن . ناصرخسرو.نیم سنگ...
-
شریف شیرازی
لغتنامه دهخدا
شریف شیرازی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) میر سیدشریف خلف میر شریف ثانی از احفاد سیدشریف جرجانی و از شاعران قرن دهم هجری بود. بیت زیر از اوست :دورم ز بزم وصل تو ای ماه چون کنم جانم به لب ز ناله رسید آه چون کنم . (ازفرهنگ سخنوران و تحفه ٔ سامی ص 29).رجوع به فر...
-
مقیم بخارایی
لغتنامه دهخدا
مقیم بخارایی . [ م ُ م ِ ب ُ ] (اِخ ) از شاعران معاصر مؤلف تذکره ٔ نصرآبادی و از مصاحبان وی بود که مدتی در اصفهان اقامت داشت . از اوست :خاک ره گشتم و دل در طلب درد هنوزهست از عشق تو این سلسله در گرد هنوزگرچه دورم ز تو از همدمی سوختگان گرم رخسار توام...
-
اندک نگرش
لغتنامه دهخدا
اندک نگرش . [ اَ دَ ن ِ گ َ رِ ] (ص مرکب ) آنکه بحسابهای بسیار کوچک نیز دقت کند. آنکه از مال بسیار قلیل نیز صرف نظر نتواند کرد. اندک بین . کم بین . تنگ چشم . لله وین . چس خور. سیاه کاسه . (یادداشت مؤلف ) : بسیار زیان باشد اندک نگرش . فرخی .اندک نگرش...
-
دولت سرا
لغتنامه دهخدا
دولت سرا. [ دَ / دُو ل َ س َ ] (اِ مرکب ) دولت سرای . خانه ٔ سعادت و دولت . سرای دولت . تعبیری ادب و احترام آمیز از کاخ شاهان . کوشک و بارگاه . (ناظم الاطباء). کاخ . قصر : خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سراتنگ سیم آید و زو بیرون شود با تنگ سیم . سو...
-
ریم
لغتنامه دهخدا
ریم . [ رَ ] (ع مص ) دورگشتن از جای . یقال : مارمت افعل و مارمت بالمکان ؛ ای مازلت و منه اریم مابرحت ؛ یعنی همواره دورم و کذا رمت فلاناً و رمت من عند فلان و یقال ریم به (مجهولاً)؛ اذا قطع؛ یعنی دور و پس ماند از قافله . (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء)...