کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورتاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دورتاب
لغتنامه دهخدا
دورتاب . (نف مرکب ) دورتابش . که تا مسافتی دور بتابد. که نور و تابش آن تا دور جای برسد. (یادداشت مؤلف ) : مشعل ماه از رخ او نوریاب شعله ٔ مهر رخ او دورتاب .کاتبی شیرازی .
-
جستوجو در متن
-
نوریاب
لغتنامه دهخدا
نوریاب . [ نورْ ] (نف مرکب ) نوریابنده . نورگیرنده . مستنیر : مشعل ماه از رخ او نوریاب شعله ٔ مهر رخ او دورتاب . کاتبی .تا بود از شعشعه ٔ آفتاب سطح معلای فلک نوریاب .(از حبیب السیر).