کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوران ی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دوران زدن
لغتنامه دهخدا
دوران زدن . [ دَ / دُو زَ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن . گردیدن . چرخیدن . گردش کردن . دور زدن . گشتن : مردمان را کتخدایی در بدر افکنده است همچو پرگار از برای جفت دوران می زنند.اشرف (از آنندراج ).
-
دوران کردن
لغتنامه دهخدا
دوران کردن .[ دَ / دَ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردش کردن . چرخیدن .گردیدن . دور زدن . چرخ زدن . گرد گردیدن : چودید گردون دوران شاه در میدان همی نیارد آن روز هیچ دوران کرد. مسعودسعد.تو آن شهی که فلک تا ترا همی بیندنگردد و نکند بی مراد تو دوران . امیرمعز...
-
دوران خدای
لغتنامه دهخدا
دوران خدای . [ دَ / دُو خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زناکار وروسپی باره . (ناظم الاطباء). فاسق و فاجر را گویند.
-
دوران سرون
لغتنامه دهخدا
دوران سرون . [ س َ ] (اِخ ) پادشاه جادویان که باشت زرتشت پیغمبر معاصر بود و چون می دانست که این پیغمبر آیین وی را بر هم خواهد زد به خیال کشتن او بود. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ).
-
دوران محله
لغتنامه دهخدا
دوران محله . [ دَ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان . دارای 190 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ خشک لات و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
دوران دره بالا
لغتنامه دهخدا
دوران دره بالا. [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آبسرده ٔ بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. دارای 240 تن سکنه . آب آن از چشمه ها. راه آن اتومبیل رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دوران دره پایین
لغتنامه دهخدا
دوران دره پایین . [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آبسرده ٔ بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه کهریزمله کبود. راه آن اتومبیل روست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای همآوا
-
دورانی
لغتنامه دهخدا
دورانی . [ دَ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به دوران . چرخش .- حرکت دورانی ؛ جنبش چرخشی . حرکت بطور دایره ؛ یعنی دهری و زمانی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
یک پول
لغتنامه دهخدا
یک پول . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) واحد پول در دوران قاجاریه معادل نیم شاهی ، و شاهی یک بیستم قران است : یک پول جگرک سفره قلمکار نمیخواد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شاهی شود.
-
یک اسبه
لغتنامه دهخدا
یک اسبه . [ ی َ / ی ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) سوار تنها. (ناظم الاطباء). سوار تنها را هم می گویند. (برهان ). تک سوار. || شخصی را گویند که یک اسب داشته باشد. (برهان ). یک سواره : تو مردی یک اسبه نهفته نژادبه تو چون دهد چون بدیشان نداد. اسدی (گرشاسب ن...
-
مقید
لغتنامه دهخدا
مقید. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) بسته شده و بندشده و در قید کرده . (ناظم الاطباء). بسته . بند کرده . بندی . به بند. به زنجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچنان مقید و مسلسل در بند بلا بگذاشت . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 46).که مدهوش این ناتوان پیکرندم...
-
رجبیة
لغتنامه دهخدا
رجبیة. [ رَ ج َ بی ی َ ] (ع ص نسبی )از ذبایح رجب در دوران جاهلی . (از اقرب الموارد).
-
قاجاریه
لغتنامه دهخدا
قاجاریه . [ ی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) طائفه ٔ قاجاریه ، یکی از طوائف ترک که در قرن هفتم هجری هنگام حمله ٔ چنگیز از مرکز آسیا به جانب مغرب انتقال یافت ، طائفه ٔ قاجار بود که رفته رفته از سراسر خاک ایران گذشته در مرز شام مسکن گزید. در یورش هفت ساله ٔ امیر ت...