کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دودی کردن سرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرکت دودی
لغتنامه دهخدا
حرکت دودی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی شبیه به حرکت دود (کِرم ). حرکتی کِرم گونه : امعا حرکت دودی دارد. و رجوع به دودی شود.
-
خانه دودی
لغتنامه دهخدا
خانه دودی . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام یک سلسه کوهی است بین میان دشت و دشت بیارجمند که در آن معادن مس وجود دارد و اهالی استفاده ٔ سرشاری از آن مینمایند. مس این ناحیه با گوگرد مخلوط و سی درصد مقدار آن خالص است .
-
جستوجو در متن
-
دم
لغتنامه دهخدا
دم . [ دَ ] (اِ) نفس . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (لغت محلی شوشتر، خطی ) (دهار) (منتهی الارب ). نفس و هوایی که به واسطه ٔ حرکات آلات تنفس در شش داخل می شود و از آن خارج می گردد. (از ناظم الاطباء). به معنی نفس است و سراب و دلنواز و روح بخش و جان پرور ...
-
گشادن
لغتنامه دهخدا
گشادن . [ گ ُ دَ] (مص ) پهلوی ویشاتن ، سانسکریت وی -سا (آزاد کردن ،باز کردن ). در پهلوی ویشات ، ظاهراً از وی -شا ، سانسکریت وی + شا (باز کردن ،آزاد کردن ) (= های اوستایی + وی ، کردی وشین (جدا شدن [ میوه از درخت ] افتادن و ریختن [ مو از بدن ])دزفولی و...
-
خوردن
لغتنامه دهخدا
خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مؤلف ). جویدن . خائیدن . (ناظم الاطباء) : تلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیو...
-
کمر
لغتنامه دهخدا
کمر. [ ک َ م َ ] (اِ) معروف است که میان باشد. (برهان ). میان را گویند.(فرهنگ رشیدی ). میان . (ناظم الاطباء). ناحیه ای از تنه که از بالا محدود به یک سطح افقی است که از کنار تحتانی دوازدهمین زوج دنده های قفسه ٔ سینه می گذرد و از پایین محدود به سطحی افق...
-
پاره
لغتنامه دهخدا
پاره . [ رَ / رِ ] (اِ) پینه که بجامه ٔ کهنه زنند. رقعه . پینه . وصله . دَرپی . خرقة. الترویم ؛ پاره دردادن جامه . (زوزنی ). اَللدّم ؛ پاره در جامه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) : زیرا که بر پلاس نه نیک آیدبر دوخته ز ششترئی پاره . ناصرخسرو.نیست آزاده ر...