کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دودمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دودمان
لغتنامه دهخدا
دودمان . (اِ مرکب ) دوده . سلسله . سلاله . نسل . (یادداشت مؤلف ). طایفه . (ناظم الاطباء). آل . (دهار) (ناظم الاطباء). صی . اسرة. (دهار). خانواده . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا). بطن . (دهار). فص...
-
دودمان
لغتنامه دهخدا
دودمان . (اِخ ) نام موضعی است نزدیک شیراز. (ناظم الاطباء) (برهان ). یک فرسخ بیشتر میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است و مظفربن یاقوت در سال سیصد هجری قمری از جانب المقتدر باﷲ عباسی فرمانروای لشکر فارس بود و قریه ٔ دودمان رااحداث فرمود. (فارسنامه ٔ ناصری )....
-
واژههای مشابه
-
بی دودمان
لغتنامه دهخدا
بی دودمان . (ص مرکب ) (از: بی + دودمان ) که دودمان ندارد. بی تبار.نانجیب . که خانواده دار نیست . رجوع به دودمان شود.
-
جستوجو در متن
-
شاه رضا
لغتنامه دهخدا
شاه رضا. [ رِ ] (اِخ ) نام سرسلسله ٔ دودمان پهلوی . رجوع به رضاشاه ... شود.
-
سلطان جنید
لغتنامه دهخدا
سلطان جنید. [ س ُ ج ُ ن َ ] (اِخ ) از دودمان صفوی و جد شاه اسماعیل صفوی میباشد. رجوع به صفوی و صفویه شود.
-
ابراهیم سور
لغتنامه دهخدا
ابراهیم سور. [ اِ ] (اِخ ) یا ابراهیم سیم . چهارمین از سلاطین افاغنه در هندوستان (961-962 هَ .ق .). و این دودمان را بابریان برانداختند.
-
ابدان
لغتنامه دهخدا
ابدان . [ اَ ] (اِ) دودمان . تبار. خاندان . || (ص ) سزاوار. مستحق . و بعض فرهنگها این کلمه را با ذال معجمه ضبط کرده اند. و هر دو صورت به تأیید شواهد محتاج است .
-
بابهائی
لغتنامه دهخدا
بابهائی . (اِخ ) در نصیبین مردی بابهای نام که از دودمان سلطنتی بوده افتخاراً برای امنیت سرحد سمت استانداری یافت . (ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 86).
-
کشوادگان
لغتنامه دهخدا
کشوادگان . [ ک َش ْ دَ ] (اِخ ) دودمان و خاندان و خانواده ٔ کشواد و کشواد نام پدر گودرز است و پهلوان داستان شاهنامه : منم پور گودرز کشوادگان سر سرکشان گیو آزادگان . فردوسی .رجوع به کشواد شود.
-
سحمة
لغتنامه دهخدا
سحمة. [ س َ م َ ] (اِخ ) بنت کعب بن عمروبن حل ، از طایفه ٔ قحطان . مادری است که در جاهلیت میزیسته و فرزندان او از دودمان عذرة زیداللات از طایفه ٔ کلب القحطانیه هستند. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 258).
-
سارگاتی
لغتنامه دهخدا
سارگاتی . (اِخ ) نام ناحیه ای از متصرفات حکومت هخامنشی است . در یکی از کتیبه های داریوش آمده : «این چیتر تخم است که دروغ گفت ، چنین گفت : من شاه سارگارتیم از دودمان هووخشتر». رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1577 و ساگاتی در این لغت نامه شود.
-
ابذان
لغتنامه دهخدا
ابذان . [ اَ ] (ص ، اِ) خاندان و دودمان و سزاوار و مستحق و خبر دادن . (مؤیدالفضلا). چنانکه در کلمه ٔ ابدان گفته شد این کلمه مجعول بنظر می آید و محتمل است کلمه ٔ ابذان در معنی خبر دادن مصحف ایذان عرب باشد.
-
شاکر
لغتنامه دهخدا
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن مالک الحاشدی الهمدانی . جدی است جاهلی یمنی از بکیل قحطان و دودمان وی را شاکریون گویند و بنودهمةبن شاکر و بنوالغز از بطن وی باشند. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 223).