کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دودری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دودری
لغتنامه دهخدا
دودری . [ دَ دَ را ] (ع ص ، اِ) کسی که بدون حاجت آمدو شد کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
دودری
لغتنامه دهخدا
دودری . [ دَ دَرْ را ] (ع ص ، اِ) دختر کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
دودری
لغتنامه دهخدا
دودری . [ دُ دَ ] (ص نسبی ) دودره . دارای دو در : دودری شد چو کوی طراران چاربندی چو بند عیاران .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
دودره
لغتنامه دهخدا
دودره . [ دُ دَ رَ / رِ ] (ص نسبی ) منسوب به دودر. || که دارای دودر باشد. دو در. صاحب دودر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دو در و دودری شود. || (اِ مرکب ) کنایه است از گیتی و دنیا زیرا چنان است که دو در دارد از یک در مردمان زاییده شده می آیند و از در دیگ...
-
عیار
لغتنامه دهخدا
عیار. [ ع َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار آمدوشدکننده و گریزنده و مرد تیزخاطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد بسیار آمدوشدکننده و ذکی . (از اقرب الموارد). || بسیارگشت و بهر سو رونده در چراگاه . (منتهی الارب ). بسیار گشت کننده . (ناظم الاطباء). آنکه بهر سو...
-
دختر
لغتنامه دهخدا
دختر. [ دُ ت َ ] (اِ) فرزند مادینه ٔ انسان . ابنه . بنت . دخت . بولة. ولیدة. (یادداشت مؤلف ). شَعرَة. نافِجَة. (منتهی الارب ). مقابل پسر که فرزند نرینه ٔ آدمی است : مراو را دهم دختر خویش راسپارم بدو لشکر خویش را. فردوسی .چنین گفت دانا که دخترمبادچو ...