کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوجانبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوجانبه
لغتنامه دهخدا
دوجانبه . [ دُ ن ِ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) ذوجنبتین . (یادداشت مؤلف ). || ذات البین . دوسویی . دوطرفی : دوستی دوجانبه . احترام دوجانبه . قرارداد دوجانبه . محبت دوجانبه . خویش دوجانبه ؛ هم از طرف پدر و هم مادر یا هم نسبی و هم سببی . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
یک جانبه
لغتنامه دهخدا
یک جانبه . [ ی َ / ی ِ ن ِ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) یک طرفه . یک سویه . از یک سوی . تنها از یک طرف . مقابل دوجانبه : دوستی یک جانبه نتواند بود. (از یادداشت مؤلف ).
-
ذوجنبتین
لغتنامه دهخدا
ذوجنبتین . [ جَم ْ ب َ ت َ ] (ع ص مرکب )صاحب دو جنبه . صاحب دو طرف . صاحب دو جانب . صاحب دو روی . (کار، امر). دوطرفة. دوجانبه . دورویه . دوروی .
-
دوسره
لغتنامه دهخدا
دوسره . [ دُ س َ رَ / رِ ] (ص نسبی ) صاحب دورأس . دارای دوسر. که دو سر دارد. که دو عضو به نام سر یا رأس بر تن دارد: گشتم سیصد و سه دره ندیدم آدمی دوسره . (یادداشت مؤلف ). || دوجانبه . دوطرفه . دوسویه . از این سوی و آن سوی . || ذهاب و ایاب . رفتن و...
-
ذات البین
لغتنامه دهخدا
ذات البین . [ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مشترک میان دوتن یا دو قوم . میان دو کس یا دو جماعت ، دوجانبه . دوجانبی ، دوطرفی . که شامل هر دو جانب بود، اصلاح ذات البین . افساد ذات البین : رسول فرستادیم نزدیک برادر... و پیغامها دادیم رسول را که اندر آن صلاح ...
-
دوسر
لغتنامه دهخدا
دوسر. [ دُ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هر چیز که دارای دو سر باشد. (ناظم الاطباء). که دو رأس داشته باشد. ذوالرأسین . (یادداشت مؤلف ).- دوسر دهلیز ؛ چهارعنصر. (ناظم الاطباء) (از برهان ).- || حواس پنجگانه . (ناظم الاطباء) (از برهان ).- دوسر قندیل ؛ ک...
-
اطریش
لغتنامه دهخدا
اطریش . [ اُ ] (اِخ ) . اُتریش نام یکی از ممالک فرنگ است و نام دیگرش آستریا و نمسه است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از فرانسه ، اتریش . نمسه . (ناظم الاطباء). و در ذیل اتریش آرد: یکی از ممالک فرنگستان که نمسه نیز گویند. (ناظم الاطباء). کشوری است جمهوری وا...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پذرفتاری و پیمان . (منتهی الارب ). پیمان و زینهار. (مهذب الاسماء). قرارداد : پسندیده تر آن است که میان ما دو دوست عهدی باشد و عقدی بدان پیوسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 210). چنگ درزده ام در بیعت او به وفای عهد و بری ساختن ذمه و...
-
تداعی معانی
لغتنامه دهخدا
تداعی معانی . [ ت َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ،اِمص مرکب ) یکی از اعمال نفس ، که بدان تصور یک معنی ، معنی دیگر را به خاطر آرد. آقای دکتر سیاسی آرند: ... این طور برمی آید که بعضی نفسانیات با روابطی مخصوص چنان پیوستگی بهم پیدا میکند که هرگاه یکی از آنها د...