کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوتایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوتایی
لغتنامه دهخدا
دوتایی . [ دُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت دوتا. دوتاهی . احدیداب . کوژی . گوژی . انحناء. انحنا. خمی . بخمی . انعطاف . (یادداشت مؤلف ). دولایی (ناظم الاطباء).چفتگی . چفتی . خمیدگی . (یادداشت مؤلف ) : خبر دهد به سیاهی ز روی دشمن میرنشان دهد ز دوتایی به...
-
واژههای مشابه
-
دوتایی شدن
لغتنامه دهخدا
دوتایی شدن . [ دُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خم شدن . خمیدن . خمیده گشتن . دوتو شدن . دوتاه گشتن . (یادداشت مؤلف ) : دوتایی شد آن سرو نازان به باغ همان تیره گشت آن گرامی چراغ . فردوسی . || خم شدن احترام بزرگی را. خمانیدن قامت بزرگداشت شاه و امیر و بزرگی را...
-
جستوجو در متن
-
یدور
لغتنامه دهخدا
یدور. [ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح شیمیایی ) ترکیب دوتایی ید یا نمکهای مشتق از اسید یدئیدریک . (فرهنگ اصطلاحات علمی ).
-
دوبند
لغتنامه دهخدا
دوبند. [ دُ ب َ ] (ص مرکب ) حاشیه ٔ دوتایی و حاشیه ٔ جفت . (ناظم الاطباء).
-
خنث
لغتنامه دهخدا
خنث . [ خ ُ ] (ع اِمص ) شکستگی . دوتایی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خناث .
-
کوزپشتی
لغتنامه دهخدا
کوزپشتی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) حدبة و کوزپشت بودن . (ناظم الاطباء). خمیده پشتی . پشت دوتایی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوز، کوزپشت و کوژ شود.
-
دوگانی
لغتنامه دهخدا
دوگانی . [دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دوگان . دوتایی : من از تو همی مال توزیع خواهم بدین خاصگانت یگانی دوگانی .منوچهری .
-
لثام
لغتنامه دهخدا
لثام . [ ل ِ ] (ع اِ) دهان بند. (منتهی الارب ) : بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام . مسعودسعد.|| روی بند. نقاب .
-
دوتویی
لغتنامه دهخدا
دوتویی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوتو. دوتو بودن . دولایی و دوتایی . انحنا و خمیدگی .لایی منضم به لای دیگر. (یادداشت مؤلف ) : بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام . مسعودسعد. || (ص نسبی ، اِ مرکب ) دوتایی . نوعی جامه است : دوزم به...
-
کثیف رای
لغتنامه دهخدا
کثیف رای . [ ک َ ] (ص مرکب ) درشت رای . سخت رای . غلیظرای : الحق کثیف رایی ، گرچه لطیف جایی یک تا بر آن کسی کز طفلی بود دوتایی .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ).
-
دوتاهی
لغتنامه دهخدا
دوتاهی . [ دُ ] (ص نسبی ) دوتا. خمیده . چنبری . دوتو. دوتایی . گوژ. کج . دوتاه .- دوتاهی کردن قد ؛ خم دادن آن . خم کردن قد احترام بزرگی را : دانش نبود آنکه پیش شاهان یکباره قدت را کنی دوتاهی .ناصرخسرو.
-
ترووه
لغتنامه دهخدا
ترووه . [ ت َ / ت ُ وَ / وِ ] (اِ) جفت را گویند و به عربی زوج خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). زوج و جفت و دوگانه و دوتایی . (ناظم الاطباء). || فرد و یکتا. (ناظم الاطباء). رجوع به تروه در همین لغت نامه شود.
-
خرقه پوشان
لغتنامه دهخدا
خرقه پوشان . [ خ ِ ق َ / ق ِ ] (اِ مرکب ) درویشان . صوفیان . (از ناظم الاطباء) : گفت این طایفه ٔ خرقه پوشان امثال حیوانند. (گلستان ).خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شدچون من اندرکوی وحدت لاف یکتایی زدم . سعدی (طیبات ).خدا را کم نشین با خرقه پوشان رخ ا...