کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوبینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوبینی
لغتنامه دهخدا
دوبینی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوبین . لوچی . اَحوالی . کاژی . (از یادداشت مؤلف ).دوتا دیدن هر شیئی . رجوع به دوبین شود : اگر تو دیده وری نیک و بد ز حق بینی دوبینی از قبل چشم احول افتاده ست . سعدی . || نفاق و ریاکاری و بی حقیقتی . (ناظم الا...
-
جستوجو در متن
-
کاجی
لغتنامه دهخدا
کاجی . (حامص ) لوچی . حَوَل . دوبینی .
-
کژچشمی
لغتنامه دهخدا
کژچشمی . [ ک َ چ َ /چ ِ ] (حامص مرکب )لوچی و دوبینی . (ناظم الاطباء). رجوع به لوچی شود.
-
لوچی
لغتنامه دهخدا
لوچی . (حامص ) حالت و چگونگی لوچ . کژچشمی . دوبینی . احولی . حَوَل . چپی . دوبینندگی . کلاژکی . کج بینی . لوشی .
-
احولی
لغتنامه دهخدا
احولی . [ اَ وَ] (حامص ) حَوَل . کژچشمی . دوبینی . لوچی : گر کسی گوید که همتای تو دیدم سیدی هم ترا دیده بود و آن دیده دارد احولی .زوزنی .
-
کج بینی
لغتنامه دهخدا
کج بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج بین . احولی و لوچی . (ناظم الاطباء). دوبینی . چپی . لوشی . || (ص مرکب ). که بینی کج دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
کج چشمی
لغتنامه دهخدا
کج چشمی . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) حالت کج چشم . کج بینی . لوچی . احولی . (ناظم الاطباء). دوبینی .
-
کژبینی
لغتنامه دهخدا
کژبینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت کژبین . دوبینی . احولی . (فرهنگ فارسی معین ). لوچی . کژچشمی . کج بینی . || بدخواهی . نابکاری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کژبین و احول شود.
-
کژشمار
لغتنامه دهخدا
کژشمار. [ ک َ ش ِ / ش ُ ] (نف مرکب ) کژشمارنده . که چیزی را باکژی و دوبینی شماره کند. که شمارش نه بواقعی و راستی کند : گفتی احول یکی دو بیند چون من نبینم از آنچه هست فزون احول ار هیچ کژشمارستی بر فلک مه که دوست چارستی .سنائی .
-
خاتوله
لغتنامه دهخدا
خاتوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) دونی و دغائی و حیله باشد. (صحاح الفرس ). || دوبینی و دودلی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : گرنه خاتوله خواهی آوردن آن چه حیله ست و تنبل و دستان ؟ دقیقی .اکنون که همینت باز داردخاتوله کنی و چند گون شر.؟
-
کاژ
لغتنامه دهخدا
کاژ. (ص ) لوچ و احول . کاج . کج بین . کژبین . دوبین . (ناظم الاطباء) : به یک پای لنگ و به یک دست شل به یک چشم کور و به یک چشم کاژ. معروفی .ای تیغ زبان آخته بر قافله ٔ ژاژچشمت بطمع مانده سوی نان کسان کاژ. ناصرخسرو.از فصیحان و ظریفان پاک شد روی زمین در...
-
حول
لغتنامه دهخدا
حول . [ ح َ وَ ] (ع اِ) حایل میان دو چیز. (منتهی الارب ). || (مص ) احول شدن چشم . (منتهی الارب ). کج بین شدن . (غیاث ). لوچ شدن . دوبین شدن . || بودن سپیدی در دنباله چشم و سیاهی در کنج آن یا بودن چشم برابر بینی یا بودن سیاهه سوی دنباله یا بودن چشم بط...
-
چپی
لغتنامه دهخدا
چپی .[ چ َ ] (ص نسبی ) چپ . چپه . چپ دست . چپه دست . آنکه با دست چپ کار کند : و عمر اعسر یسر بود، خالدار او را اعسر خواندی و یسر نگفتی و نیز تصغیر کردی ، چون نام او بردی گفتی اعیسر. چون نامه ٔ ابوبکر سوی خالد آمد... گفت : «هذا عمل الاعیسر» گفت این ، ...
-
آدینه
لغتنامه دهخدا
آدینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام روزی از هفته میان پنجشنبه و شنبه ، و آن در پیش مسلمانان چون شنبه نزد یهود و یکشنبه نزد نصاری عید و روز آخر هفته باشد. جمعه . جامع. یوم الازهر : تا چو آدینه بسر برده شد آید شنبه تا چوماه رمضان بگذرد آید شوال ... فرخی .چن...