کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوایی
لغتنامه دهخدا
دوایی . [ دَ ] (اِخ ) سبزواری . از شعرای قرن دهم هجری قمری و از اهالی سبزوار و شخصی افتاده و خلیق است . این بیت از اوست :مرغ دلم که از همه خوبان رمیده بودصید تو گشته بود نگاهش نداشتی .(از مجمع الخواص ص 295) (فرهنگ سخنوران ).
-
دوایی
لغتنامه دهخدا
دوایی .[ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دوا. دارویی : باده در خم کهنه چون گردد دوایی می شودپیر شد چون دختر رز مومیایی می شود. اشرف (از آنندراج ).رجوع به دوا و دارویی شود.
-
جستوجو در متن
-
بودانه
لغتنامه دهخدا
بودانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام تخم دوایی است . دانه وتخمی دوایی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اشتینگاس ).
-
گوزآهنگ
لغتنامه دهخدا
گوزآهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) نام دوایی است که ازهند خیزد، معرب آن جوزآهنج است . (یادداشت مؤلف ).
-
کژمازون
لغتنامه دهخدا
کژمازون . [ ک َ ] (اِ) نام دارویی است . دوایی . (برهان ) (آنندراج ). کزمازو.
-
کستاج
لغتنامه دهخدا
کستاج . [ ک َ ] (اِ) کاسنی را گویند و آن رستنی باشد دوایی که آن را هندبا خوانند. (آنندراج ).
-
شنار
لغتنامه دهخدا
شنار. [ ش َ ] (اِ) گیاهی دوایی که زوفا نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
فلدفیون
لغتنامه دهخدا
فلدفیون . [ ] (معرب ، اِ) اسم دوایی است مرکب . (فهرست مخزن الادویه ).
-
فلیدلافن
لغتنامه دهخدا
فلیدلافن . [ ] (معرب ، اِ) اسم دوایی است مرکب . (فهرست مخزن الادویه ).
-
مل
لغتنامه دهخدا
مل . [ م ُ ] (اِ) به لغت اندلس دوایی است که آن را پر سیاوشان گویند. (برهان ).
-
کریون
لغتنامه دهخدا
کریون . [ ک َ ] (اِ) دوایی است بسیار تلخ و آن را قنطوریون دقیق خوانند. زهر مجموع گزندگان را نافع است . (آنندراج ) (برهان ). گیاهی دوایی که قنطوریون گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قنطوریون شود.
-
دوائیة
لغتنامه دهخدا
دوائیة. [ دَ ئی ی َ ](ع ص نسبی ) دوایی . دارویی . تأنیث دوائی . (یادداشت مؤلف ) : و له [ لخشکنجبین ] رائحة دوائیة.(تذکره ٔ ابن بیطار). رجوع به دارویی و دوایی شود.
-
انداهیمان
لغتنامه دهخدا
انداهیمان . [ اَ ] (اِ) دوایی است که جریان شکم را نافع است . (آنندراج ). امام محمدبن زکریای رازی در حاوی گوید انداهیمان دوایی است کرمانی و معروف است بدیغورس بالخاصیه شکم براند. (از یادداشت مؤلف ).
-
کجله
لغتنامه دهخدا
کجله . [ ] (اِ) به هندی نام دوایی است و بعضی گویند بمعنی دوا با حای حطی است نه جیم . (برهان ) . رجوع به کُچُلَه شود.