کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دواندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دواندن
لغتنامه دهخدا
دواندن . [ دَ دَ ] (مص ) دوانیدن . به حرکت سریع و تند واداشتن . رفتن با شتاب داشتن . کسی یا حیوانی را به دویدن واداشتن . تاختن . به تاخت درآوردن . (یادداشت مؤلف ). تازاندن : گمانی برم من که پیران کنون دواند سوی شاه توران هیون . فردوسی .بدوان از بر خ...
-
واژههای مشابه
-
سر دواندن
لغتنامه دهخدا
سر دواندن . [ س َ دَ دَ ] (مص مرکب ) با کسی امروز و فرداکردن . به تأخیر انداختن . به دفعالوقت با او گذرانیدن . سر گردانیدن . با وعده ٔ دروغ کسی را معطل کردن .
-
موشک دواندن
لغتنامه دهخدا
موشک دواندن . [ ش َ دَ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) موشک دوانیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به موشک دوانیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
تازاندن
لغتنامه دهخدا
تازاندن . [ دَ ] (مص ) دواندن . تازانیدن .
-
تازانیدن
لغتنامه دهخدا
تازانیدن . [ دَ ] (مص ) دواندن . دوانیدن . تازاندن .
-
دواننده
لغتنامه دهخدا
دواننده . [ دَ ن َ دَ / دِ] (نف ) این کلمه از دواندن است . که دواند. که به دویدن دارد. کسی که شخصی یا جانوری را به دویدن وادارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواندن و دوانیدن شود.
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از دواندن یا دوانیدن که همیشه به صورت مرکب آید. چون : اسب دوانی و خردوانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دواندن و دوانیدن شود.
-
سر دوانیدن
لغتنامه دهخدا
سر دوانیدن . [ س َدَ دَ ] (مص مرکب ) سر دواندن . امروز و فردا کردن .
-
عقب انداختن
لغتنامه دهخدا
عقب انداختن . [ ع َ ق َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعویق انداختن . تعلل کردن . دفعالوقت کردن . سر دواندن .
-
سوغان
لغتنامه دهخدا
سوغان . [ س َ وَ / سَو ] (ع مص ) سوغ . رجوع به سوغ شود. دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه . و رجوع به سوغان شود.
-
شبی
لغتنامه دهخدا
شبی . [ ] (ع مص ) دواندن مادیان نجیب . (از دزی ج 1 ص 726).
-
بز رقصاندن
لغتنامه دهخدا
بز رقصاندن . [ ب ُ رَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اشکال تراشیدن در کار و حاجت مردم باشد. گربه رقصاندن . سر دواندن .
-
بیخ کردن
لغتنامه دهخدا
بیخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریشه دواندن : درخت کرم هر کجا بیخ کردگذشت از فلک شاخ و بالای او.سعدی .