کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوال پا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوال پا
لغتنامه دهخدا
دوال پا. [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در افسانه های ایرانی مردمانی موهوم وخرافی که تن آدمی دارند و پایی چون دوال . دراز و پیچنده که چون در بیابان کسی را ببینند با اظهار ماندگی و بیماری بر پشت او جهند و دوال ها را که به منزله ٔپاهای آنان است بر کمر او ا...
-
واژههای مشابه
-
دوال کردن
لغتنامه دهخدا
دوال کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در دوال آوردن . در کمند آوردن . در حلقه ٔ کمند افکندن . کمندپیچ کردن : بپیچید گیو سرافراز یال کمند اندر افکند و کردش دوال . فردوسی .به ران اندر آورد و کردش دوال عقابی شده رخش با پر و بال . فردوسی .|| تسمه بستن . ب...
-
دوال کشیدن
لغتنامه دهخدا
دوال کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بستن به دوال . ریسمان پیچ کردن . طناب پیچ کردن : کشیدش سراپای یکسر دوال سپهبد برید آن سر بی همال . فردوسی .یکایک همان گرد کهتر به سال ز سر تا بپایش کشیدی دوال . فردوسی .کشیدش سراپای یکسر دوال بسان یکی مرغ ب...
-
دوال گشادن
لغتنامه دهخدا
دوال گشادن . [ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پرواز کردن باشد. (برهان ) (از آنندراج ) : چو باز از نشیمن گشاید دوال شکسته شود کبک را پر و بال .نظامی .
-
دوال انداز
لغتنامه دهخدا
دوال انداز. [ دَ اَ ] (نف مرکب )کمندانداز. که کمند در گردن کسی افکند : رگ آن خون بر اودوال اندازراست چون زنگی دوالک باز.نظامی .
-
دوال باز
لغتنامه دهخدا
دوال باز. [ دَ ] (نف مرکب ) دوالک باز. شخصی که دوالی و حلقه و قلابی دارد به نوعی مردم را فریب می دهد و زر ایشان می برد. (برهان ). || دغاباز. (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از حیله باز و مکار. (لغت محلی شوشتر). دغاباز و محیل است و آن...
-
دوال بازی
لغتنامه دهخدا
دوال بازی . [ دَ ] (حامص مرکب ) نوعی قمار که تسمه را پیچیده میلی از آن می گذرانند. (غیاث ) (از بهار عجم ). دوالک بازی . || حیله و مکر و دغابازی : ای صوف مشو غره به خندیدن شرب کو با تو سر دوال بازی دارد. نظام قاری .رجوع به دوالک بازی شود.
-
دوال پایان
لغتنامه دهخدا
دوال پایان . [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نرم پایان . (یادداشت مؤلف ).
-
دنگ و دوال
لغتنامه دهخدا
دنگ و دوال . [ دَ گ ُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دوالی و ریسمانی است که بر آن زنگوله ٔ بسیار آویزند و مسخرگان خاصه غلامان عباسی به کمربندند بطوری که زنگوله ها بر کفل و دور کمر آویخته ماند و به همان قسم رقص کنند و اصول آورند. (لغت محلی شوشتر). || کن...
-
جستوجو در متن
-
دوالک پا
لغتنامه دهخدا
دوالک پا. [ دَ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوال پا. صاحب پای پیچان و باریک را گویند. و رجوع به دوال پا شود.
-
کانع
لغتنامه دهخدا
کانع. [ ن ِ ] (ع ص ) دست و پا به دوال بسته . اسیر کانع و انف کانع، اسیر دست و پا بدوال بسته و بینی چسبیده بروی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
شراک
لغتنامه دهخدا
شراک . [ ش ِ ] (ع اِ) بند کفش از دوال . ج ، شُرُک ، اَشرُک (منتهی الارب ). بند نعل پا و آن در قلت مثل است . (از اقرب الموارد).دوال نعلینی که بر عرض آن باشد. (غیاث اللغات ). بندنعل . بند نعلین . دوال نعلین . دوال کفش : بجست و جوی و تکاپوی کار من ابلیس...
-
خزامة
لغتنامه دهخدا
خزامة. [ خ ِ م َ ] (ع اِ) حلقه ٔ موئین که در بینی شتر کنند ومهار بر وی بندند. ج ، خِزام ، خِزامات ، خَزائم . || تسمه ای که بدان نعلین را به روی پا بندند. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).- خزامةالنعل ؛ دوال باریک که میان هر دو شرا...