کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوا
لغتنامه دهخدا
دوا. [ دَ ] (ع اِ) دواء. دارو. اِساء. ج ، ادویه . آنچه بدان مریض را معالجه کنند. (یادداشت مؤلف ). دارو و هرچه بدان بیماری و ناخوشی را چاره کنند. (ناظم الاطباء). سفاء: سهول ؛ دوایی که شکم راند. (منتهی الارب ) : هرچه خوش است آن خورش جسم تست هرچه نه خو...
-
واژههای مشابه
-
دوا دادن
لغتنامه دهخدا
دوا دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دوا خوراندن . دارو خورانیدن . || نوشابه دادن . مسکر خوراندن . || مسموم کردن . سم خورانیدن . سم دادن . (یادداشت مؤلف ). چیزخور کردن .
-
بی دوا
لغتنامه دهخدا
بی دوا. [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی +دوا = دواء) بدون دوا. (ناظم الاطباء). بی دارو. که دوا ندارد: بی دوا و غذا؛ بی دارو و خوراک . (یادداشت مؤلف ). بی هیچ وسیله ٔ تغذیه و درمان . || بی درمان و لاعلاج . (ناظم الاطباء). که علاج نپذیرد: درد بی دوا؛ درد که ...
-
واژههای همآوا
-
دوع
لغتنامه دهخدا
دوع . (ع اِ) ماهی سرخ و خرد به قدر انگشت .ج ، دُوَع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
دوع
لغتنامه دهخدا
دوع . [ دَ ] (ع مص ) جهان و دوان و شتابان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
دوع
لغتنامه دهخدا
دوع . [ دُ وَ ] (ع اِ) ج ِ دوع . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به دوع شود.
-
دوء
لغتنامه دهخدا
دوء. [ دَ ] (ع مص ) بیمار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داء. (ناظم الاطباء). دردمند شدن . (دهار). رجوع به داء شود.
-
جستوجو در متن
-
دوایی
لغتنامه دهخدا
دوایی .[ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دوا. دارویی : باده در خم کهنه چون گردد دوایی می شودپیر شد چون دختر رز مومیایی می شود. اشرف (از آنندراج ).رجوع به دوا و دارویی شود.
-
کیانیات
لغتنامه دهخدا
کیانیات . (ازع ، اِ) دوا و مسهل . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
سفاء
لغتنامه دهخدا
سفاء. [ س ِ ] (ع اِ) دوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اساء
لغتنامه دهخدا
اساء.[ اِ ] (ع اِ) دوا. دارو. ج ، آسیة. (قطر المحیط).
-
اساوة
لغتنامه دهخدا
اساوة. [ اُ وَ ] (ع مص ) معالجه .مداواة. مداوا. دوا کردن . || (اِ) طب ّ.