کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوآتشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوآتشه
لغتنامه دهخدا
دوآتشه . [ دُ ت َ ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ) که دو نوبت تف آتش بدان رسیده باشد.- نان دوآتشه ؛ نان که خوب پخته و برشته شده باشد. دوتنوره . (یادداشت مؤلف ). || هر چیزی که دو مرتبه تقطیر شده باشد. (ناظم الاطباء).- عرق دوآتشه ؛ عرق شرابی که دو مرتبه تقطیر ک...
-
واژههای مشابه
-
گل دوآتشه
لغتنامه دهخدا
گل دوآتشه . [ گ ُ ل ِ دُ ت َ ش َ / ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی . رجوع به همین کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
دوباره تنور
لغتنامه دهخدا
دوباره تنور. [ دُ رَ / رِ ت َ ] (ص مرکب ) دوتنوره . دوالکه . دوآتشه . نان که خوب پخته و برشته باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوآتشه شود.
-
دوالکه
لغتنامه دهخدا
دوالکه . [ دُ اَ ل َ ک َ / ک ِ ] (ص نسبی مرکب ) (مرکب از: دو+ الک + هَ نسبت ) دو بار بیخته : نان دوالکه ؛ نانی که آرد آن سبوس و نخاله کمتر از حد عادی و معمولی دارد. (یادداشت مؤلف ). || دوتنوره . دوباره تنور. دوآتشه . (یادداشت مؤلف ). که دو بار آرد ...
-
کشامن
لغتنامه دهخدا
کشامن . [ ک َ / ک ِ م َ ] (ص مرکب ) جنس کشیدنی . وزن کردنی . (فرهنگ فارسی معین ). کش منی : پرسید که چه نانی به او بدهد، دوآتشه یا کشامن . (شوهر آهو خانم ، از فرهنگ فارسی معین ).
-
خبزالکعک
لغتنامه دهخدا
خبزالکعک . [ خ ُ ب ُ زُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) نان میده و دوآتشه است و آنرا بقسماط نامند غلیظ و مسدد و طلای او محلل و منضج و جهت درد مفاصل نافع است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
کروچ کروچ
لغتنامه دهخدا
کروچ کروچ . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) نام آواز جویدن قند و مانند آن . آواز چیزهای ترد و شکننده زیر دندان چون قند و نان خشک و خیار و مانند آن . (یادداشت مؤلف ).- کروچ کروچ خوردن یا جویدن ؛ خوردن چیزهایی که زیر دندان آواز دهد مانند قند و نان دوآتشه و نان...
-
بشماط
لغتنامه دهخدا
بشماط. [ ب ِ ] (اِ) بسکماج . نان دوآتشه . (ناظم الاطباء). || نان کوچک را گویند که بزبان انگریزی بسکت خوانندبتای هندی . (آنندراج ). بقسمات . خبز رومی . (یادداشت مؤلف ). در تداول مردم مغرب نان بیسکویت . (از دزی ج 1ص 90). و رجوع به بشمط شود. کعک . (یاد...
-
گل گلاب
لغتنامه دهخدا
گل گلاب . [ گ ُ ل ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف گل احمر. (آنندراج ). گل سرخ . گل محمدی . گل سرخ که از آن گلاب گیرند. رجوع به گل سرخ و گل سوری و گل محمدی شود : ز خوی جمال نبی چون گل گلاب شده ست شقایق از حسد بخت گل کباب شده ست . ملاطغرا (از آن...
-
آل
لغتنامه دهخدا
آل . (ص ) سرخ . احمر : دو لب چو نار کفیده چو برگ سوسن زرددو رخ چو نار شکفته چو برگ لاله ٔ آل . فرخی .از تازه گل و لاله که در باغ بخندددر باغ نکوتر نگری چشم شود آل . فرخی .میرُست ز دشت خاوران لاله ٔ آل چون دانه ٔ اشک عاشقان در مه و سال . ابوسعید ابوال...
-
دوروی
لغتنامه دهخدا
دوروی . [ دُ ] (ص مرکب ) دورو. دوسو. که دارای دورویه است : دوروی است خورشید آیینه وش یکی روی در چین یکی در حبش . نظامی .کاغذ ورق دوروی داردکآماجگه از دوسوی دارد. نظامی .بلبل آن به که فریب گل رعنا نخوردکه دوروی است وفاداری یاران دورنگ . وحشی (از آنندر...
-
باده
لغتنامه دهخدا
باده . [ دَ / دِ ] (اِ) شراب ، چه باد غرور در سر می آورد. (رشیدی ). شراب ،چه باد بمعنی غرور آمده و هاء نسبت است . (غیاث ). شراب . (ناظم الاطباء). بمعنی مسکری است که از انگور تازه بگیرند و در عربی خمر گویند. (شعوری ج 1 ورق 190).شراب و می را گویند. (شر...
-
دورویه
لغتنامه دهخدا
دورویه . [ دُ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) دورو.هر چیز که دارای دورو باشد. (ناظم الاطباء). پشت ورودار. مقابل یک رو. مقابل یک رویه . دارای دوسو و دارای دوطرف . (یادداشت مؤلف ). طارة. (المنجد) : چیست آن گرد بزرگ اشکم دورویه ٔ زشت دره در روی کشیده به...