کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهمت
لغتنامه دهخدا
دهمت . [ دُ م َ ] (ع اِمص ) سیاهی . (غیاث ). و رجوع به دهمة شود.
-
واژههای همآوا
-
دحمة
لغتنامه دهخدا
دحمة. [ دَ م َ ] (اِخ ) دختر خدیع مادر یزیدبن مهلب است . (منتهی الارب ).
-
دهمة
لغتنامه دهخدا
دهمة. [ دُ م َ ] (ع اِمص ) سیاهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِ) زیوری از اسب . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
تهنیت دادن
لغتنامه دهخدا
تهنیت دادن . [ ت َ ی َ دَ ] (مص مرکب ) تهنیت گفتن . مبارکباد گفتن : صائبا چون دهمت تهنیت نوروزی کز تو نوروز کند کسب جهان افروزی . صائب (از آنندراج ).تهنیت فتح چون دهم که گرفتی قلعه ٔ بهمان کس و حصار فلان را. واله ٔ هروی (ایضاً).رجوع به تهنیت و دیگر ت...
-
یاکند
لغتنامه دهخدا
یاکند. [ ک َ] (اِ) یاقوت . (آنندراج ). سنگ قیمتی ، این لفظ را تازیان تازیکانیده [یعنی معرب ساخته ] یاقوت گفته اند. (ناظم الاطباء) : کجا تو باشی گردند بیخبر خوبان جَمَست را چه خطر هرکجا بود یاکند. شاکر بخارایی (از آنندراج ).پندی دهمت که باشد آن پندبهت...
-
پیشخورد
لغتنامه دهخدا
پیشخورد. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ] (اِ مرکب ) عجالة. (منتهی الارب ). طعامی که اول بار بر سفره خورند. طعامی اندک باشد که بر سبیل چاشنی بخورند. (برهان ). چاشنی طعام . طعام اندک که بدان نهار شکنند. (غیاث ). پیش دندان . (مجموعه ٔ مترادفات ص 84) : جهان پیش خور...
-
توانگری
لغتنامه دهخدا
توانگری . [ ت ُ /ت َ گ َ ] (حامص مرکب ) پهلوی «توان کریه » . مالداری . ثروت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ثروتمندی . مالداری . (فرهنگ فارسی معین ). ثروت . (زمخشری ). مکنت . تمول . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وجد. وسع. (منتهی الارب ) : و عیال نابکارآینده ...
-
بجای
لغتنامه دهخدا
بجای . [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بجا. درمحل . درمکان . به مکان : ببالا و دیدار و فرهنگ و رای زریر دلیر است گوئی بجای . فردوسی . || بموقع. مناسب . || ساکن . بی حرکت . ایستاده . ثابت . || برجای . باقی . جانشین . باقیمانده . وارث . || باقی . پایدار. ثا...
-
گر
لغتنامه دهخدا
گر. [ گ َ ] (حرف ربط و شرط) مخفف اگر، و کلمه شرطیه است . کردی گر (اگر). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : گر خدو را بر آسمان فکنم بی گمانم که بر چکاد آید. طاهر فضل .هرکه باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای بی گمان راضی بباشد گر بیابد آبکند. شهید بلخی .نکو گف...
-
میگسار
لغتنامه دهخدا
میگسار. [ م َ / م ِ گ ُ ] (نف مرکب ) شرابخوار. (ناظم الاطباء). شراب آلوده یعنی مست مدام . (از شعوری ج 2 ورق 349). شرابخوار چه گساردن به معنی خوردن شراب باشد لاغیر. (برهان ) (آنندراج ). باده خوار. می خوار. می خواره . که شراب نوشد. (یادداشت مؤلف ) : ک...
-
تنگدل
لغتنامه دهخدا
تنگدل . [ ت َ دِ ] (ص مرکب ) تنک دل . کنایه از ملول و ناخوش .(آنندراج ). دل فگار و ناامید. (ناظم الاطباء). اندوهگین . افسرده . غمگین . (فرهنگ فارسی معین ) : همی زار بگریست بر کشتگان بر آن تنگدل بخت برگشتگان . فردوسی .ز پیری مرا تنگدل دید دهربمن بازدا...
-
دشنام دادن
لغتنامه دهخدا
دشنام دادن . [ دُ دَ ] (مص مرکب ) فحش دادن . نام کسی را به زشتی بردن . عیب کسی را گفتن . (ناظم الاطباء). ناسزا گفتن . استقذاف . (دهار). استیعاب . اسماع . (تاج المصادر بیهقی ). اهتماط. بجوس . تسبیب . تشریز. تطلیة. تقاذف . تقصیب . تلقع. تمطیط. تهجیل . ...
-
زردک
لغتنامه دهخدا
زردک . [ زَ دَ ] (اِ مصغر) معروف است و آن را گزر نیز گویند و معرب آن جزر است . (برهان ). گزر. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جزر. (ناظم الاطباء). گزر. جزر. اسطافیلن . استافولینس . اصطفلین . اصطفلینه . زردویه . حویج . صباحیه . (...