کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهلیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهلیز
لغتنامه دهخدا
دهلیز. [ دِ ] (اِ) به کسر دروازه و اندرون سرا و به فتح معرب است ودهالیز بر آن جمع بسته اند . (انجمن آرا). بالان . دالان . معرب دالیز. فاصله ٔ میان در و خانه . دالیج . دلیج . (یادداشت مؤلف ). دالان و محل میانه ٔ دو در و یا محلی که میان در خارجی خانه ...
-
دهلیز
لغتنامه دهخدا
دهلیز.[ دِ ] (معرب ، اِ) مکانی که میان دروازه و خانه باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). از آنچه که عرب از فارسی گرفته ، یکی دهلیز است و آن عبارت از میان خانه ودر می باشد. (از المزهر سیوطی ). دالان اندرونی . ج ، دهالیز. (مهذب الاسماء). معرب از فارسی ...
-
واژههای مشابه
-
تنگ دهلیز
لغتنامه دهخدا
تنگ دهلیز. [ ت َ دِ ] (اِ مرکب ) دهلیز تنگ . راهروی تنگ که ورود بدان سخت باشد. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
تنگ دهلیز کردن
لغتنامه دهخدا
تنگ دهلیز کردن . [ ت َ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راه ورود بجایی را دشوار کردن . و در بیت زیر کنایه از مانع خواب شدن است : سکندر ز چین رای خرخیز کرددر خواب را تنگ دهلیز کرد. نظامی .رجوع به تنگ دهلیز و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جستوجو در متن
-
شیخانه
لغتنامه دهخدا
شیخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) دهلیز. (ناظم الاطباء).
-
شبت
لغتنامه دهخدا
شبت . [ ش ِ ] (اِ) دالان و دهلیز خرد و کوچک . (برهان ). دالان و دهلیز کوچک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). || گیاهی است . رجوع به شِبِت شود.
-
پیش پا
لغتنامه دهخدا
پیش پا. (اِ مرکب ) فرش و گلیمی که در دهلیز و یا برابر در اطاق گسترانند.
-
سازاک
لغتنامه دهخدا
سازاک . (اِ) دهلیز. (شعوری ). رواق . (اشتینگاس ). پیشگاه و دهلیز. دالان و کریاس . (ناظم الاطباء) : به نیکوکاری (!) کوشش کن اگر اندک خرد داری چو هر کس را گذرگه بوده سازاک عدم آخر. ابوالمعالی (از شعوری ) (!)رجوع به سازک شود.
-
دژ
لغتنامه دهخدا
دژ. [ دَ ] (اِ) دز. رواق . دهلیز. کاشانه . کوشک . بالاخانه . (ناظم الاطباء). رجوع به دز شود.
-
دلیج
لغتنامه دهخدا
دلیج . [ دَ ] (اِ) دالان . دالیز. دهلیز. دالیج . و آن کلمه ٔ فارسی است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دالانه
لغتنامه دهخدا
دالانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) دالان . (آنندراج ) (برهان ). دهلیز در خانه . (برهان ). || کوچه ٔ سرپوشیده . (برهان ).
-
دالیج
لغتنامه دهخدا
دالیج . (اِ) کلمه فارسی است . (نقل از لیث ). دالان . دالیز. دهلیز. دلیج . رجوع به دالان شود.
-
دالیز
لغتنامه دهخدا
دالیز. (اِ) کلمه ٔ فارسی است . (نقل از لیث ). دالیج . دلیجز. دهلیز. دالان . رجوع به دالان شود.