کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صدف دهانی
لغتنامه دهخدا
صدف دهانی . [ ص َ دَ دَ ] (حامص مرکب ) دارای دهان همچون صدف بودن . دهان چون صدف داشتن . و در بیت زیر مقصود سخنان نغز و پرمعنی گفتن است : چه سود ریزش باران وعظ بر سر خلق که مرد را به ارادت صدف دهانی نیست .سعدی .
-
تنگ دهانی
لغتنامه دهخدا
تنگ دهانی . [ ت َ دَ ] (حامص مرکب ) حالت تنگ دهان : تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی . حافظ.رجوع به تنگ دهان و تنگ دهن و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جستوجو در متن
-
صدف دهان
لغتنامه دهخدا
صدف دهان . [ ص َ دَ دَ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ دهانی چون صدف . || سخن نغز و دلکش . رجوع صدف دهانی شود.
-
دهن گشاد
لغتنامه دهخدا
دهن گشاد. [ دَهََ گ ُ ] (ص مرکب ) که دهانی باز و گشاده دارد؛ کوزه و شیشه ٔ دهن گشاد. مقابل دهن تنگ . (یادداشت مؤلف ).
-
دهان تنگ
لغتنامه دهخدا
دهان تنگ . [ دَ ت َ ] (ص مرکب ) تنگ دهان . که دهانی تنگ دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تنگ دهان شود.
-
دهن تنگ
لغتنامه دهخدا
دهن تنگ . [ دَ هََ ت َ ] (ص مرکب ) تنگ دهن . که دهانی تنگ دارد اعم از انسان یا کوزه و شیشه و جز آن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ماده ٔ تنگ دهان شود.
-
پنبه دهان
لغتنامه دهخدا
پنبه دهان .[ پَم ْ ب َ / ب ِ دَ ] (ص مرکب ) پنبه دهن : پنبه دهانی به زمان درازبا همه کس گرم سر و سوزساز.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
گشاده دهان
لغتنامه دهخدا
گشاده دهان . [ گ ُ دَ / دِ دَ ](ص مرکب ) آنکه دهانی گشاد و فراخ دارد : سری که اهل قلم پیش او قلم کردارهمیشه بسته میانندی و گشاده دهان . سوزنی .|| خوشرو. خنده رو. خوشحال . خندان . طلق الوجه .
-
جام چشیدن
لغتنامه دهخدا
جام چشیدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) می نوشیدن . از پیاله می خوردن . از جام می نوشیدن : بجامی که ساقی خود اول چشیدبه نقلی که شکّر دهانی گزید.ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
-
شالح
لغتنامه دهخدا
شالح . [ ل ِ ] (ع اِ) نوعی از ماهی خرد و کوچک باشد که به زبان علمی آن را کلوپیدیا خوانند. دهانی خرد و دندانهای کم دارد و برخی بی دندان باشد. و هر یک از آنها 70000 تخم گذارند. (از دائرة المعارف بستانی ).
-
قشونیة
لغتنامه دهخدا
قشونیة. [ ق َ نی ی َ ] (ع ص ) از شتران ، شتری است که دارای پوستی نازک و دهانی تنگ باشد. (اقرب الموارد). در منتهی الارب آمده : قشونیة بضم و شدّ الیاء؛ شتر تنک و سبک پوست و تنگ دهن . (منتهی الارب ).
-
بی چاک و بست
لغتنامه دهخدا
بی چاک و بست . [ ک ُ ب َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول ، صفت دهان آرند: دهانی بی چاک و بست ؛ که بی اندیشه هرچه خواهد گوید. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
خون در جگر کردن
لغتنامه دهخدا
خون در جگر کردن . [ دَ ج ِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از رنج و تعب فراوان دادن : بس خون که کند در جگر گوشه نشینان این کنج لب و کنج دهانی که تو داری .صائب (از آنندراج ).
-
تنگ دهان
لغتنامه دهخدا
تنگ دهان . [ ت َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دهان تنگ دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). معشوق . (فرهنگ رشیدی ). از اسمای محبوب است . (آنندراج ). دارنده ٔ دهانی تنگ و زیبا : چند از این تنگدلی ای صنم تنگ دهان هر زمانی مکن ای روی نکو، روی گران . فرخی .با تو خو ک...