کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنیاپرست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دنیاپرست
لغتنامه دهخدا
دنیاپرست . [ دُن ْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ دنیا. مال دوست . (ناظم الاطباء). دوستدار دنیا. (شرفنامه ٔ منیری ). دنیادار. (از آنندراج ) : نباشیم ازین گونه دنیاپرست که آریم خوانی به خونی به دست . نظامی .چو بینند کاری به دستت در است حریصت شمارند و د...
-
جستوجو در متن
-
دنیاپرستی
لغتنامه دهخدا
دنیاپرستی . [ دُن ْ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل دنیاپرست . دنیادوستی . رجوع به دنیاپرست شود.
-
دنیادوست
لغتنامه دهخدا
دنیادوست . [ دُن ْ ] (ص مرکب ) آنکه دنیا را دوست دارد. کسی که طالب زرق و برق دنیوی است . دنیاپرست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنیاپرست شود.
-
دنیاپسند
لغتنامه دهخدا
دنیاپسند. [ دُن ْ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) که جهان او را پسندد. پسندیده ٔ دنیا. آنکه همه کس آن را پسندد و تحسین کند. که در همه جا و در نظر همه مطلوب است . (یادداشت مؤلف ). || (نف مرکب ) که دنیا را بپسندد. دنیاپرست . رجوع به دنیاپرست شود.
-
دنیاجوی
لغتنامه دهخدا
دنیاجوی . [ دُن ْ ] (نف مرکب ) دنیاجو. دنیاطلب . دنیاپرست . که پای بند تعلقات دنیوی و مادی است . (یادداشت مؤلف ) : گشت بدبخت جهان و شد بنفرین خدای هرکه او را دیو دنیاجوی در پهلو خزید.ناصرخسرو.
-
دنیاداری
لغتنامه دهخدا
دنیاداری . [ دُن ْ ] (حامص مرکب ) صفت دنیادار. دنیاپرستی . دنیادوستی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنیادار و دنیاپرست شود. || صرفه جویی و عقل معاش . (ناظم الاطباء). || مال دوستی . (ناظم الاطباء).
-
بوقتب
لغتنامه دهخدا
بوقتب . [ ق َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) کنایه از مردم دنیاپرست و بد و احمق : طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین گوش چون دادی به گفت بوقماش و بوقتب . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 27). رجوع به ابوقتب شود.
-
حریص شمردن
لغتنامه دهخدا
حریص شمردن . [ ح َ ش ِ / ش ُ م َ /م ُ دَ ] (مص مرکب ) ظن حرص بردن به کسی : چو بینند کاری به دستت در است حریصت شمارند و دنیاپرست .(بوستان ).
-
دنیادار
لغتنامه دهخدا
دنیادار. [ دُن ْ ] (نف مرکب ) دنیادارنده . دنیاپرست . دنیاطلب . (یادداشت مؤلف ). دنیادارنده . دنیاپرست . دنیاطلب . (یادداشت مؤلف ). دنیادوست و لهو و لعب دوست . (ناظم الاطباء) : ای یتیمان غمخوار بگریید و ای پادشاهان دنیادار بدین مملکت غره مشوید. (قص...
-
دنیاگیر
لغتنامه دهخدا
دنیاگیر. [ دُن ْ ] (نف مرکب ) دنیاگیرنده . که دنیا را بگیرد. جهانگیر. (از یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) که دنیا او را بگیرد. که حرص به دنیا او را گرفتار سازد. که مفتون و دلداده ٔ دنیا باشد. شیفته ٔ تعلقات دنیوی . دنیاپرست . (از یادداشت مؤلف ).- ا...
-
نقدگیر
لغتنامه دهخدا
نقدگیر. [ ن َ ] (نف مرکب ) کنایه از رشوه گیر. (انجمن آرا). کنایه از کسی که رشوه می گیرد و رشوه می خورد. (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). پاره گیر. (ناظم الاطباء). زشت خواره . (آنندراج ). طالب دنیا. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج ). دنیاپرست ....
-
سگسار
لغتنامه دهخدا
سگسار. [ س َ ] (ص مرکب ) سگ مانند، چه سار به معنی مانند هم هست . (برهان ) (آنندراج ) (از رشیدی ). مثل سگ یعنی بد و پلید. (غیاث ) : این گربه چشمک این سگک غوری غرک سگسارک مخنثک زشت کافرک . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 780).سری دگر بکف آور که در طریقت عشق سز...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم .[ س ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان هلالی قیسی . وی از صاحبین و عبدوس بن محمد و ابوعمر طلمنکی و یونس بن عبداﷲ قاضی و محمدبن نبات و ابن فرضی و ابن عطار و ابن هندی و جماعت بسیاری از دانشمندان اندلس روایت کند. سفری به حج رفت و از ابوذر هروی و جز او ح...
-
دنیا
لغتنامه دهخدا
دنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین ، و همچنین است سماء الدنیا به اضا...