کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دندانه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذوتشاریف
لغتنامه دهخدا
ذوتشاریف . [ ت َ ] (ع ص مرکب ) ورق ذوتشاریف ؛ برگی کنگره دار. برگی دندانه دار . خداوند شرفه ها. صاحب کنگره ها. دارای دندانه ها. دندانه دار. مُضَرس . مُضرس .
-
اسبک
لغتنامه دهخدا
اسبک . [ اَ ب َ ] (اِ) پَره . دندانه (در کلید).
-
اره چاق کردن
لغتنامه دهخدا
اره چاق کردن . [ اَرْ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تیز کردن دندانه های اَرّه .
-
مضرس
لغتنامه دهخدا
مضرس . [ م ُ ض َرْ رَ ] (ع ص ) جامه و جز آن که در آن نگار مانند دندان باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). نگار جامه و جز آن که در وی صورتها باشد مانند دندان . (ناظم الاطباء). || رجل مضرس ؛ مرد مهذب و آزموده . (منتهی الارب ) (از اقرب ال...
-
تزه
لغتنامه دهخدا
تزه . [ ت َ زَ / زِ ] (اِ) دندانه ٔ کلید بود که از چوب کنند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 442). دندانه ٔکلیددان باشد. (صحاح الفرس ) تزه و مدنگ دندانه ٔ کلید بود. (نسخه ای از اسدی یادداشت بخط مرحوم دهخدا).دندانه ٔ کلید باشد. (اوبهی ) : دهقان بی ده است و شت...
-
دندانجه
لغتنامه دهخدا
دندانجه . [ دَ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) دندانه ها که در چرخهای ساعت هست . (یادداشت مؤلف ).
-
ذوالتشاریف
لغتنامه دهخدا
ذوالتشاریف . [ ذُت ْ ت َ ] (ع ص مرکب ) کنگره دار. با بریدگیها. دارای دندانه ها. صاحب کنگره ها و شرفه ها، از برگ و مانند آن .
-
روستل
لغتنامه دهخدا
روستل . [ رُس ْ ت ِ ] (اِ) . رستل . در گیاه شناسی به دندانه ٔ قدامی کلاله گفته میشود. (از گیاه شناسی ثابتی چ دانشگاه ص 491).
-
مدمة
لغتنامه دهخدا
مدمة. [ م ِ دَم ْ م َ ] (ع اِ) چوبی است دندانه دار که بدان زمین را هموار کنند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
مواشیق
لغتنامه دهخدا
مواشیق . [ م َ ] (ع اِ) دندانه های کلید. (کأنّه ج ِ میشاق ). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به میشاق شود.
-
اره چاق کن
لغتنامه دهخدا
اره چاق کن . [ اَرْ رَ / رِ ک ُ ](نف مرکب ) آنکه دندانه های ارّه ٔ کُندشده تیز کند.
-
چهاردندانه
لغتنامه دهخدا
چهاردندانه . [ چ َ / چ ِ دَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) که دندانه چهار دارد. || رباعی الابل ؛ شتر هفت ساله . رجوع به چهاردندان شود.
-
تضریس
لغتنامه دهخدا
تضریس . [ ت َ ] (ع مص ) مجرب و آزموده نمودن و استوار ومحکم ساختن جنگ کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخت گرفتن زمانه مردمان را. (از اقرب الموارد). || دندانه دندانه کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ...
-
دندانکة
لغتنامه دهخدا
دندانکة. [ دَ ک َ ] (معرب ، اِ) دندانه . (یادداشت مؤلف ) : و علی الغلق مفتاح معلق طوله سبعة اذرع له اربعةعشر دندانکة اکبر من دستج الهاون . (معجم البلدان ، در کلمه ٔ سد یأجوج و مأجوج ). رجوع به دندانه شود.
-
متفلل
لغتنامه دهخدا
متفلل . [ م ُ ت َ ف َل ْ ل ِ ] (ع ص ) تیغ و کارد ومانند آن که رخنه دار شود و خفته باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کارد و شمشیر شکسته و دندانه دندانه شده . (ناظم الاطباء). || لشکر شکست خورده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).