کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنبه فروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دنبه فروش
لغتنامه دهخدا
دنبه فروش . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ف ُ ] (نف مرکب ) که به فروختن دنبه اشتغال دارد. که دنبه فروختن پیشه دارد. (یادداشت مؤلف ). اَلاّء. (منتهی الارب ). || کنایه از دلبر سرین بزرگ : دلبر دنبه فروشم که ز جان می چربدبه صفا از همه خوبان جهان می چربد.سیفی (از آ...
-
واژههای مشابه
-
دنبة
لغتنامه دهخدا
دنبة. [ دِن ْ ن َ ب َ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ).
-
گل دنبه
لغتنامه دهخدا
گل دنبه . [ گ ُ ل ِ دُم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نامی است که باغبانان در تهران به بداغ دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بداغ شود.
-
درخت دنبه
لغتنامه دهخدا
درخت دنبه . [ دِ رَ ت ِ دُم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخت پیه . رجوع به درخت پیه شود.
-
دنبه دادن
لغتنامه دهخدا
دنبه دادن . [ دُم ْ ب َ / ب ِ دَ ] (مص مرکب ) غافل کردن و فریب دادن . (ناظم الاطباء) (برهان ). فریب دادن . فریفتن . (آنندراج ). || سحر کردن و افسون خواندن برای کاستن و گداختن کسی . (آنندراج ). رجوع به دنبه نهادن شود.
-
دنبه نهادن
لغتنامه دهخدا
دنبه نهادن . [ دَم ْ ب َ / ب ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از غیاث ). کنایه است از فریب دادن ، چه ، برای شکار حیوانات اغلب دنبه در تله گذارند : اجلم دنبه نهد از بره ٔ چرخ شماهمچو آهوبره مشغول چرایید...
-
دنبه آور
لغتنامه دهخدا
دنبه آور. [ دُم ْ ب َ / ب ِ وَ ] (نف مرکب ) الیانه . الیاء (در مؤنث ). آلی . اَلی ّ. الیان (در مذکر): نعجة الیانة؛ میش دنبه آور. بزرگ دنبه . کلان دنبه . گوسپند و بره ای که دنبه ٔ بزرگ دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
دنبه بره
لغتنامه دهخدا
دنبه بره . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دنباله ٔ بره . || کنایه از هر چیز نرم و لطیف . (لغت محلی شوشتر). || اصل کلمه ٔطنبور، نوعی از رودجامه ها یعنی ذات الاوتار است . طنبور. طنبار. دنب بره . (یادداشت مؤلف ). یک نوع سازی...
-
دنبه پرورده
لغتنامه دهخدا
دنبه پرورده . [ دُم ْ ب َ / ب ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه شعبده بازی می کند و فریب می دهد. (ناظم الاطباء). کنایه از آسایش طلب مکار : چو شیران به پرخاش خو کرده ام نه چون روبهان دنبه پرورده ام .نظامی .
-
دنبه دنباک
لغتنامه دهخدا
دنبه دنباک . [ دُم ْ ب َ / ب ِ دُم ْ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح عامیانه بازیی است که اطفال کنند و آن چنان است که یکی کفل دیگری به هر دو دست گیرد و دیگری کفل دوم را که گیرنده ٔ اولی است در بغل کشد و همچنین هر قدر که باشند، آنگاه اولی شروع به راه رفتن و دو...
-
دنبه کشکک
لغتنامه دهخدا
دنبه کشکک . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) دنبه که در آش پزند، و کاف سوم برای نسبت است . (آنندراج ) (غیاث ) : دنبه کشکک را برآن صورت که من میخواهمش چون به چنگ افتد اگر دندان نباشد گو مباش .بسحاق اطعمه .
-
دنبه گداز
لغتنامه دهخدا
دنبه گداز. [ دُم ْ ب َ / ب ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی باشد که دنبه ٔ گوسفند در میان آن برشته کنند. (آنندراج ) (برهان ). || نوعی از سحر و جادوست و آن چنان باشد که ساحران به نام شخص سوزن بسیار بر دنبه ٔ گوسفندبخلانند و افسونی خوانند و آن را در قبر کهنه بی...
-
دنبه ناک
لغتنامه دهخدا
دنبه ناک . [دُم ْ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) که دارای دنبه ٔ بزرگ باشد:کبش دنبه ناک ؛ بزرگ دنبه . دنبه آور. (یادداشت مؤلف ): نعجة الیانة و الیاء؛ یعنی دنبه ناک . (منتهی الارب ).
-
قلعه دنبه
لغتنامه دهخدا
قلعه دنبه . [ ق َ ع َ دُم ْ ب َ ] (اِخ ) در چهار فرسنگی شرق داراب بنا شده و آبش از قنات است . (جغرافیای غرب ایران ). رجوع به قلعه رنبه شود.