کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنبال کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کاری
لغتنامه دهخدا
کاری . (ص نسبی ) شخصی که از او کارها آید. (برهان ). فعال . مفید. کارکن . شدیدالعمل . عامل . فاعل . فاعله . زرنگ . آنکه بسیار کار کند. مرد کاری . گاو کاری : گر تو خواهی که بفلخند ترا پنبه همی من بیایم که یکی فلخم دارم کاری . حکاک .بکار اندرون کاری ِ پ...
-
سفت کاری
لغتنامه دهخدا
سفت کاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) مقابل نازک کاری در بنایی . (یادداشت مؤلف ). محکم کاری .
-
قایم کاری
لغتنامه دهخدا
قایم کاری . [ ی ِ ] (حامص مرکب ) محکم کاری : کار از قایم کاری عیب نمیکند.
-
محکم کاری
لغتنامه دهخدا
محکم کاری . [ م ُ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل محکم کار. استوارکاری . کاری را متقن و استوار و نیکو انجام دادن . قایم کاری : کار از محکم کاری عیب نمیکند.
-
چائی کاری
لغتنامه دهخدا
چائی کاری . (حامص مرکب ) رجوع به «چای کاری » شود.
-
کاری
لغتنامه دهخدا
کاری . (اِخ ) رجوع به کاریا و کاریه شود.
-
دیمی کاری
لغتنامه دهخدا
دیمی کاری . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) دیم کاری . زراعت دیم . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به دیم کاری شود.
-
گیاه کاری
لغتنامه دهخدا
گیاه کاری . (حامص مرکب ) عمل گیاه کار. کشت کاری . زراعت . کشت و زرع .
-
آیینه کاری
لغتنامه دهخدا
آیینه کاری . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) آینه کاری .
-
شالی کاری
لغتنامه دهخدا
شالی کاری . (حامص مرکب )عمل برنج کار. عمل شالی کار. برنج کاری . زراعت برنج .
-
شاه کاری
لغتنامه دهخدا
شاه کاری . (حامص مرکب ) شاگاری . سخره کاری . بیگاری . رجوع به شاکاری شود.
-
اسفالت کاری
لغتنامه دهخدا
اسفالت کاری . [ اَ ] (حامص مرکب ) آسفالت کاری . عمل اسفالت ریزی خیابان ها و جاده ها.
-
پاییزه کاری
لغتنامه دهخدا
پاییزه کاری .[ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) رجوع به پائیزه کاری شود.
-
بستان کاری
لغتنامه دهخدا
بستان کاری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل بُستان کار و باغبان . || صیفی کاری .
-
گستاخ کاری
لغتنامه دهخدا
گستاخ کاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) جسور و بی پروا کاری کردن . بی باکانه به کاری دست یازیدن . دلاورانه کارها را انجام دادن : غرور جوانی چو از سر نشست ز گستاخ کاری فروشوی دست .نظامی .