کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنانیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دنانیر
لغتنامه دهخدا
دنانیر. [ دَ ] (اِخ ) آوازخوان و خادمه ٔ یحیی بن خالد برمکی وزیر نامی عباسیان بود و شاگردی ابراهیم موصلی و پسرش اسحاق موصلی موسیقی دانان معروف را داشت . هارون الرشید عاشق آواز وی بود و به مهمانی یحیی می رفت و از صدای او لذت می برد. او همراه صدای دلکش...
-
دنانیر
لغتنامه دهخدا
دنانیر. [ دَ ] (اِخ ) خادمه ٔ ابن کناسه و زنی زیبا و از شعرا و صلحا بود و با شعرا وادبا صحبت و مشاعره داشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
دنانیر
لغتنامه دهخدا
دنانیر. [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دینار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ دینار، چرا که دینار در اصل دِنّار بود پس نون اول را به یاءبدل کردند در حالت جمع، نون اصلی که به یاء بدل شده بازآمد. (غیاث ) (آنندراج ) : و ایضاً معاویه امر به ضرب د...
-
جستوجو در متن
-
نقدین
لغتنامه دهخدا
نقدین . [ ن َ دَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ نقد. دراهم و دنانیر. (یادداشت مؤلف ).
-
دنائر
لغتنامه دهخدا
دنائر. [ دَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ دینار. (آنندراج ). رجوع به دینار و دنانیر شود.
-
صفر
لغتنامه دهخدا
صفر. [ ص ُ] (ع ص ، اِ) خالی از هرچیزی . (منتهی الارب ). || کنایه از دنانیر است . (النقودالعربیة ص 151).
-
دیابیج
لغتنامه دهخدا
دیابیج . [ دَ ] (ع اِ) و دبابیج ، ج ِ دیباج و صورت دوم بنابر آن است که ریشه ٔ کلمه مشدد باشد مانند دنانیر. (از منتهی الارب ). و نیز رجوع به الجماهر ص 69 و دیباج شود.
-
قوق
لغتنامه دهخدا
قوق . (اِخ ) نام یکی از قیاصره ٔ روم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام پادشاهی است از شاهان روم . و دنانیر قوقیه بدو منسوب است . (المعرب جوالیقی ص 277).
-
خالدیه
لغتنامه دهخدا
خالدیه . [ ل ِ دی ی َ ] (اِخ ) نام دیناری است که خالدبن عبداﷲ القسری در عهد بنی امیه ضرب کرد و از بهترین دنانیر عرب بود. (از نقود العربیة ص 145).
-
تصارف
لغتنامه دهخدا
تصارف . [ ت َ رُ ] (ع مص ) داد و ستد کردن . مبادله کردن : و کانت دنانیر الفرس و دراهمهم بین ایدیهم یردونهافی معاملتهم الی الوزن و یتصارفون بها بینهم الی ... (نقود العربیة ص 104).
-
مؤمنیة
لغتنامه دهخدا
مؤمنیة. [ م ُءْ م ِ نی ی َ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی سکه ٔ طلا و گویا منسوب به بنی عبدالمؤمن بوده است . (از یادداشت مؤلف ) : فمنهم من الخمسة دنانیر مصریة فی الشهر و هی عشرة مؤمنیة. (ابن جبیر). الاجراء علی ذلک کله نیف علی الفی دینار مصریة فی الشهر و هی...
-
کبع
لغتنامه دهخدا
کبع. [ ک َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بریدن . (آنندراج ). || کبع الدراهم و الدنانیر؛ نقد کرد آنرا و سره نمود. (منتهی الارب ). وزن و نقد کردن دراهم و دنانیر. (از اقرب الموارد). نقد کردن دراهم را. (از آنندراج ). || بازدا...
-
میاله
لغتنامه دهخدا
میاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) مثقال شامی . مقریزی گوید: عبدالملک بن مروان فرمان کرد طلایی را که دنانیر از او ضرب می کنند بر مثقال شامی که معروف به میاله و وزن صدی دو دینار است ضرب کنند. (رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ). مثاقیل میاله همان مثاقیل شامیه اس...
-
کستج
لغتنامه دهخدا
کستج . [ ک َ ت َ ] (اِ) بقول ابن المقفعیکی از خطوط سبعه ٔ ایران قدیم است که مرکب از 28حرف بود و با آن عهود و موریه و قطائع را می نوشتند و نقوش نگین ها و طراز جامه ها و فرشها و سکه ٔ دنانیر و درهم آنان نیز بدین خط بوده است . (الفهرست چ مصر ص 20).گشتک ...