کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دم دمای غروب ظهر صبح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دَ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دمادم . دمبدم . به هر دم زدنی . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به دمادم و دمبدم شود.
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دُ دُ ] (اِ صوت ) آوای طبل و کوس و غیره . (یادداشت مؤلف ) : ظاهر از نغمه ٔ قمری همه کوکو شنوی حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی .جمال الدین عبدالرزاق .
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دُ دُ ] (اِ) گلوله ٔ دم دم ، چاتْلَمه . نوعی گلوله . (یادداشت مؤلف ).
-
قلعه دم دم
لغتنامه دهخدا
قلعه دم دم . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) این قلعه در صومای روی تخته سنگی بنا شده است . (جغرافیای غرب ایران ص 130).
-
عیسی دم
لغتنامه دهخدا
عیسی دم . [ سا دَ ] (ص مرکب ) دارای دمی چون دم عیسی . مسیح دم . مسیحادم . عیسی نفس . مسیحانفس . جان بخش . زنده کننده ٔ مردگان : پس از این نام تو بر خاطر دهرصدر عیسی دم و یوسف نظر است . خاقانی .می عطسه ٔ آدم شده یعنی که عیسی دم شده داروی جان جم شده در...
-
گسسته دم
لغتنامه دهخدا
گسسته دم . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ دَ ] (ص مرکب ) آنکه از پس دویدن مانده باشد و نفسش گسسته باشد. (آنندراج ). آنکه نفسش بند آمده باشد : پیوسته باد عزّت و فرّ و جلال اوبدگوی را بریده زبان و گسسته دم . فرخی .نگر که در پی بویت دویده بود صباکه وقت صبحدمش خ...
-
گنده دم
لغتنامه دهخدا
گنده دم . [ گ َ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) بَخِر. آنکه دهان او بوی بد دهد.
-
کلته دم
لغتنامه دهخدا
کلته دم . [ ک َ ت َ / ت ِ دُ ] (ص مرکب ) بریده دم . (از غیاث ). کوتاه دم . قصیرالذنب . (فرهنگ فارسی معین ) : می پیچ و می کش از غم چون مار کلته دم . شمس خالد (از فرهنگ رشیدی ).و رجوع به کلته شود.
-
کوتاه دم
لغتنامه دهخدا
کوتاه دم . [ دُ ] (ص مرکب ) ابتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که دم کوتاه دارد.
-
گرفته دم
لغتنامه دهخدا
گرفته دم . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ دَ ] (ص مرکب ) نفس تنگ . تنگ نفس . بستن دم در موقع حرکت و دویدن .
-
سپیده دم
لغتنامه دهخدا
سپیده دم . [ س َ / س ِ دَ / دِ دُ ] (اِ مرکب ) سرخ مرد [ کذا ] را گویند و آن گیاهی است شبیه به بستان افروز و ساقش سفید می باشد. (برهان ). جنسی از سبزه های مأکول که آن را سرخ مرد (کذا) گویند. (شرفنامه ).
-
یک دم
لغتنامه دهخدا
یک دم . [ ی َ / ی ِ دَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) یک نفس : این است که از برای یک دم در چارسوی امید وبیمیم . خاقانی . || یک لحظه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یک لمحه . (ناظم الاطباء). لحظه ای . (یادداشت مؤلف ) : که با من یک زمان چشم آشنا باش مکن بیگانگی ی...
-
تازه دم
لغتنامه دهخدا
تازه دم . [ زَ / زِ دَ ] (ص مرکب ) تازه نفس و با قوت و طاقت . (ناظم الاطباء). کسی که تازه وارد کاری شده و هنوز خسته نشده است . (فرهنگ نظام ). || چای و غیره که تازه دم شده . (فرهنگ نظام ).
-
دم آمدن
لغتنامه دهخدا
دم آمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول سینه زنان ، با دیگران هم آواز شدن . هم آهنگ با دیگران آواز کردن . نیک هم آهنگ دیگران خواندن : دم بیا! (یادداشت مؤلف ). || رطوبت گرفتن و نم شدن : دم آمدن زمین ؛ گاورو شدن آن ، یعنی نم شدن آن پس از آبیاری . ...
-
دم برداشتن
لغتنامه دهخدا
دم برداشتن . [ دُ ب َ ت َ ](مص مرکب ) دم گرفتن چنانکه اسب و شتر کنند. بلند کردن دم . (یادداشت مؤلف ): اکتیار؛ دم برداشتن ناقه وقت گشنی یا دم برداشتن اسب در دویدن . (منتهی الارب ).