کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمیمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمیمة
لغتنامه دهخدا
دمیمة. [ دَ م َ ] (ع ص ) زن حقیر و زشت رو. ج ، دمائم ، دمام . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دیگ شکسته ای که سپرز و جز آن بر وی طِلا کرده باشند. (ناظم الاطباء). قِدْر دمیمة؛ به معنی قدر دمیم است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
دمائم
لغتنامه دهخدا
دمائم . [ دَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ دمیمة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ دمیمه ، به معنی زن حقیر. (آنندراج ). و رجوع به دمیمة شود.
-
دمام
لغتنامه دهخدا
دمام . [ دِ ] (ع اِ) دارویی که بر چشم خانه و پشت و بر پیشانی کودک مالند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دارو که بر پشت چشم مالند. (یادداشت مؤلف ). || غازه ای که زنان بر روی مالند. (ناظم الاطباء). || هر چیزی که طلاکرده شو...
-
مدمومة
لغتنامه دهخدا
مدمومة. [ م َ مو م َ ] (ع ص ) قِدر مدمومة؛ دیگ شکسته ای که با سپرز یا خون و یا جگر آن را چسبانیده باشند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). دیگی که پس از چسباندن ، طحال یاکبد یا خون بر آن مالیده و طلی کرده باشند. دمیم . دمیمة. ج ، دُم ّ. (از متن اللغة...