کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دموق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دموق
لغتنامه دهخدا
دموق . [ دَ ] (ع ص ) تباه بی خیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
دموق
لغتنامه دهخدا
دموق . [ دُ ] (ع مص ) بناگاه درآمدن بی دستوری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(از اقرب الموارد). در جایی شدن بی دستوری . (تاج المصادر بیهقی ). دمور. و رجوع به دمور شود. || شکستن دندان کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقر...
-
جستوجو در متن
-
دمور
لغتنامه دهخدا
دمور. [ دُ ] (ع مص ) هلاک گردیدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || هلاک کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناپدید شدن جای و مکان . || بی دستوری درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دموق . بی د...
-
دستوری
لغتنامه دهخدا
دستوری . [ دَ ] (حامص مرکب ) وزارت . (یادداشت مرحوم دهخدا). وزیری : بدو گفت قیصر که جاوید زی که دستوری خسروان را سزی . فردوسی . || (اِ مرکب ) اجازه . اذن . رخصت و اجازت . (برهان ) (غیاث ). دستور. هوادة. (منتهی الارب ). اذن . (دهار) : اگر دستوری باشد ...