کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمغزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمغزه
لغتنامه دهخدا
دمغزه . [ دُ غ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) بیخ دم و سرین . (ناظم الاطباء). به معنی دم غازه است که بیخ دم و استخوان میان دم حیوانات باشد،و آن را به عربی عسیب گویند. (برهان ). بیخ دم و استخوان میان دم . (فرهنگ جهانگیری ). عصعص . ذنابی . (یادداشت مؤلف ) : ف...
-
جستوجو در متن
-
گیسی
لغتنامه دهخدا
گیسی . (اِ) زِمِجّی ̍. زِمِکّی ̍. (یادداشت به خط مؤلف ). دُمغزه ٔ مرغ . (برهان ). عسیب . (برهان ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دمغزه ٔ مرغ شود.
-
عصعوص
لغتنامه دهخدا
عصعوص . [ ع ُ ] (ع اِ) استخوان بن دم و دمغزه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُصعص . رجوع به عصعص شود.
-
افنیک
لغتنامه دهخدا
افنیک . [ اِ ] (ع اِ) دمغزه ٔ مرغ . (منتهی الارب ). فنیک . (یادداشت مؤلف ).
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (ع اِ) روباه ماده .ثعال . ثعالة. || استخوان دمغزه و سرین .
-
دمغازه
لغتنامه دهخدا
دمغازه . [ دُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) بیخ دم . (ناظم الاطباء) (برهان ). || میان دم . (برهان ). || استخوان میان دم . دمغزه . (ناظم الاطباء). استخوان میان دم حیوانات باشد اعم از پرنده و غیر پرنده . (برهان ). دنبالچه . (فرهنگ فارسی معین ). استخوان دمگاه که...
-
دنبغزه
لغتنامه دهخدا
دنبغزه . [ دُمْب ْ غ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) دم غازه . عسیب و استخوان دم جانوران چرنده و پرنده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). فقره ٔ زبرین از فقار ظَهْر در حیوان و انسان . (یادداشت مؤلف ). دمغزه . (ناظم الاطباء). رجوع ...
-
دنبلیچه
لغتنامه دهخدا
دنبلیچه . [ دُم ْ ب َ / ب ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) دم گونه ای که بر بن دنبه ٔ گوسفند آویخته است . (یادداشت مؤلف ). || استخوانی که در ته ستون فقرات گوسفند است . (یادداشت مؤلف ). || دمغزه . عصعص . (یادداشت مؤلف ).
-
کشف
لغتنامه دهخدا
کشف . [ ک َ ش َ] (ع اِمص ، اِ) از عیوب خلقی در اسب . عصل . (صبح الاعشی ج 2 ص 26). || موهای پیشانی بالارسته . (منتهی الارب ). || برگشتگی مویهای پیشانی چندان که به دایره ماند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیچیدگی دمغزه ٔ اسب . (منتهی الارب ).
-
زمکی
لغتنامه دهخدا
زمکی . [ زِم ِک ْ کا ] (ع اِ) دمغزه ٔ جانور پرنده یا تمامی دم آن یا بن دم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در شرح نصاب بمعنی دم مرغ و در شرحی بمعنی بیخ دم طائر نوشته و در منتخب محل روئیدن دم مرغ . (آنندراج ). زِمِجّی ̍. رجوع به همین...
-
عکدة
لغتنامه دهخدا
عکدة. [ ع ُ دَ ] (ع اِ) استخوان دمغزه . (منتهی الارب ). عصعص . (اقرب الموارد). عسیب . عسیبة. || توانائی . (منتهی الارب ). قوة. (اقرب الموارد). || سوراخ سوسمار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عُکَد. (اقرب الموارد).
-
ذنابی
لغتنامه دهخدا
ذنابی . [ ذُ با ] (ع اِ) دنب طائر.دم مرغ . دنب خروس . و آن ِ هر مرغی . (مهذب الاسماء). || دمغزه . || سپس روندگان . || آب که از بینی شتر فرود آید. || هریک از چهار پر است در بال مرغان پس از خوافی . و فی جناح الطائر اربع ذنابی بعد الخوافی . (تاج العروس ...
-
عظب
لغتنامه دهخدا
عظب . [ ع َ ] (ع مص ) به سرعت جنبانیدن پرنده دمغزه را. (از منتهی الارب ): عظب الطائر؛ آن پرنده «زمکاء» و دم خود را بسرعت حرکت داد. (از اقرب الموارد). || لازم گرفتن کسی را و شکیب کردن . عُظوب .و رجوع به عظوب شود. || قیام نمودن بر مال خود. (از منتهی ال...
-
غزه
لغتنامه دهخدا
غزه . [ غ َ زَ / زِ ] (اِ) آواز و صدا و ندا. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ). غازه . (برهان قاطع) (جهانگیری ). رجوع به غازه شود. || مخفف غازه به معنی بیخ دم حیوانات چرنده و پرنده . (از برهان قاطع). و ظاهراً یکی از ادات تصغیر است : دمغزه .- پرغزه ...