کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمام
لغتنامه دهخدا
دمام . [ دِ ] (ع اِ) دارویی که بر چشم خانه و پشت و بر پیشانی کودک مالند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دارو که بر پشت چشم مالند. (یادداشت مؤلف ). || غازه ای که زنان بر روی مالند. (ناظم الاطباء). || هر چیزی که طلاکرده شو...
-
جستوجو در متن
-
ازوی
لغتنامه دهخدا
ازوی . [ اَ وا ] (اِ) صَبر: دمام ؛ ازوی است که بر چشمخانه و پشت و پیشانی کودک مالند. (منتهی الارب ).
-
تدمیم
لغتنامه دهخدا
تدمیم . [ ت َ ] (ع مص ) طلا کردن دِمام را بر چشم خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): دمم العین الوجیعة؛ دمها. (متن اللغة). طلا کردن ظاهر چشم را به دمام . (اقرب الموارد). مالیدن ظاهر چشم را بچیزهای مالیدنی مثل دممه ، از باب تفعیل . (شرح ق...
-
دیگ بسر
لغتنامه دهخدا
دیگ بسر. [ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) وجود موهومی که کودکان را از آن ترسانند و گاه بر کسی پوستین وارونه پوشند و دیگی بر سر او نهند و بکودکان نمایند همین مقصود را. لولو. دمّام . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مدمم
لغتنامه دهخدا
مدمم . [ م ُ دَم ْ م ِ ](ع ص ) طلاکننده ٔ دمام بر چشم خانه . (آنندراج ). آنکه طلا می کند کنار مژگانها را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از تدمیم . رجوع به تدمیم شود.
-
دمیمة
لغتنامه دهخدا
دمیمة. [ دَ م َ ] (ع ص ) زن حقیر و زشت رو. ج ، دمائم ، دمام . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دیگ شکسته ای که سپرز و جز آن بر وی طِلا کرده باشند. (ناظم الاطباء). قِدْر دمیمة؛ به معنی قدر دمیم است . (منتهی الارب ).
-
دمیم
لغتنامه دهخدا
دمیم . [ دَ ] (ع ص ) حقیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || زشت رو. ج ، دمام . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (ازغیاث ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) : چون وزیر و میر و مستوفی تو باشی کی بودمدحت آرای وزیر و میر و مست...
-
دم
لغتنامه دهخدا
دم . [ دَم م ] (ع مص ) طلا کردن و مالیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).طلا کردن به هر لون که بود. (تاج المصادر بیهقی ). || خانه را به گچ اندود کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الم...