کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دماغ و کر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نازک دماغ
لغتنامه دهخدا
نازک دماغ . [ زُ دَ ] (ص مرکب ) آنکه شامه ای حسّاس دارد. که شامه ٔ وی قویست : چنان آن نازنین نازک دماغ است که او را بوی گل دود چراغ است .ملاطاهر غنی (از آنندراج ).
-
ام دماغ
لغتنامه دهخدا
ام دماغ . [ اُم ْ م ِ دِ ] (ع اِ مرکب ) پرده ٔ دماغ که ماننجس گویند. (یادداشت مؤلف ). ام الدماغ .
-
پل دماغ
لغتنامه دهخدا
پل دماغ . [ پ ُ ل ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برجستگی دماغ ، یعنی مغز برجستگی استخوانی که در آن دماغ جای دارد.
-
خالی دماغ
لغتنامه دهخدا
خالی دماغ . [ دِ ] (ص مرکب ) بی مغز. نابخرد. (اشتینگاس ).
-
خبط دماغ
لغتنامه دهخدا
خبط دماغ . [ خ َ طِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جنون . || سرگشتگی . || حیرت . بهت . || مجازاً در حمق استعمال میشود.
-
خشک دماغ
لغتنامه دهخدا
خشک دماغ . [ خ ُ دَ ] (ص مرکب )غمناک . مهموم . دردناک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || متعصب . خشک در عقیده . (یادداشت بخط مؤلف ). || احمق . ابله . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوش دماغ
لغتنامه دهخدا
خوش دماغ . [ خوَش ْ / خُش ْ دِ ] (ص مرکب ) مسرور. مفرح . (ناظم الاطباء).
-
خون دماغ
لغتنامه دهخدا
خون دماغ . [ ن ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون بینی . خونی که از بینی آید.
-
خون دماغ
لغتنامه دهخدا
خون دماغ . [ دَ ] (اِ مرکب ) رعاف . (یادداشت مؤلف ).- خون دماغ شدن ؛ خون از بینی جاری شدن . به رعاف مبتلی شدن .
-
باد در دماغ نشستن
لغتنامه دهخدا
باد در دماغ نشستن . [ دَرْ دِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به باد در مغز نشستن شود : منت ایزد را که شه بر تخت سلطانی نشست در دماغ مملکت باد سلیمانی نشست .امیرخسرو.
-
بر دماغ خوردن
لغتنامه دهخدا
بر دماغ خوردن . [ ب َ دِ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بر دل خوردن . (آنندراج ). رجوع به بر دل خوردن شود.
-
جستوجو در متن
-
اشنوسه
لغتنامه دهخدا
اشنوسه . [ اِ س َ / س ِ ] (اِ) هوایی را گویند که با صدا و حرکت سر از دماغ برآید و آنرا بعربی عطسه خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (مؤیدالفضلا). هوایی که از دماغ برآید، و آنرا عطسه گویند. (انجمن آرا). عطسه . (غیاث ) (رشیدی ) (فرهنگ ضیاء) (سروری ) (شعوری ...
-
گواریدن
لغتنامه دهخدا
گواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوار+ -یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی گوکاریتن ، سنسکریت وی کر (تغییر دادن ) «هوبشمان ص 95». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هضم شدن طعام . (آنندراج ). تحلیل رفتن .(ناظم الاطباء). تهنئة : و این سنگ تاب کرده بهتر از آن گوار...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جرجانی (سید...) بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد حسینی مکنی به ابوابراهیم و ابوالفضائل و ملقب به زین الدین (یا شرف الدین ). در نامه ٔ دانشوران آمده : سید اسماعیل بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد الحسینی الجرجانی . از افاضل و اجلاء ا...