کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمادم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمادم
لغتنامه دهخدا
دمادم . [ دَ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) لحظه به لحظه . لحظه به دنبال لحظه . دمبدم . پیوسته . دمی بر دمی . در هر نفس . پی درپی . پیاپی (زمانی ). به هر نفس . در هر لحظه . دمی از پی دمی . مرةً بعدَ اُخری ̍. کرةً بعدَ اُخری ̍. (یادداشت مؤلف ). نفس به نفس و...
-
دمادم
لغتنامه دهخدا
دمادم . [ دَ دِ ] (ع اِ) پشته های نرم خاکین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
دمادم
لغتنامه دهخدا
دمادم . [ دُ دِ ] (ع اِ) نوعی از لوبیای هندی است به قدر ماش ، سرخ و شفاف و بر سر او نقطه ٔ سیاهی ، و به هندی مسور نامند، و قاطع سیلان آب دهان و مقوی دماغ اطفال . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
دمادم
لغتنامه دهخدا
دمادم . [ دُ دُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پشت سر هم (مکانی ). پشت سر یکدیگر. بدنبال هم . قدم بقدم و گام به گام . پیوسته به یکدیگر. متوالیاً. متعاقباً. درست در پی . با کمی فاصله در عقب . لاینقطع. (یادداشت مؤلف ). متعاقب و متوالی و دنبال یکدیگر آمده . (انج...
-
جستوجو در متن
-
دنبادنب
لغتنامه دهخدا
دنبادنب . [ دُم ْ دُمْب ْ ] (ق مرکب ) دمادم . پشت سر هم . به دنبال هم . (یادداشت مؤلف ) : و در عقب دنبادنب می رفت . (تاریخ طبرستان ). و رجوع به دمادم شود.
-
دم دم
لغتنامه دهخدا
دم دم . [ دَ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دمادم . دمبدم . به هر دم زدنی . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به دمادم و دمبدم شود.
-
پشت سرهم
لغتنامه دهخدا
پشت سرهم . [ پ ُ ت ِ س َ رِ هََ ] (ق مرکب ) دُمادُم . پیاپی . پی درپی . متتابع. متوالی . متوالیاً.
-
دم ریز
لغتنامه دهخدا
دم ریز. [ دُ ] (ق مرکب ) پی ریز. یک ریز. پیوسته . متصل . پشت سرهم . پیاپی . دمادم . دمبدم . دائم . دائماً. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
علی الاتصال
لغتنامه دهخدا
علی الاتصال . [ ع َ لَل ْ اِت ْ ت ِ ] (ع ق مرکب ) همیشه . دائم . پیوسته . همواره . بدون انقطاع . (ناظم الاطباء). یک بند. یک ریز. دمادم . دمبدم . پیاپی . پی درپی .
-
محنتی
لغتنامه دهخدا
محنتی . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) اردبیلی است . سام میرزای صفوی درتذکره ٔ سامی می نویسد: از مردم اردبیل و از شاعران غیرمشهور است و این مطلع را هم از او نقل کرده است :آه اگر از دل دمادم می کشم آه اگر در خانه افتد آتشم .(تحفه ٔ سامی ص 145).
-
بیگه خیز
لغتنامه دهخدا
بیگه خیز. [ گ َه ْ ] (نف مرکب ) که پیش بامداد برخیزد. سحرخیز. که نه بوقت برخیزد. که نه بگاه سر از خواب بردارد : اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم رطل می باید دمادم مست بیگه خیز را.سنائی .
-
رطل خوردن
لغتنامه دهخدا
رطل خوردن . [ رَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شراب خوردن : صبر کردیم که در روزه چنان نیکو بودرطل خوردیم که در عید چنین نیکوتر. امیرمعزی .رطل دوگانه به خراج قوی توانند خورد. (مرزبان نامه ).اول پدر پیر خورد رطل دمادم تا مدعیان خرده نگیرند جوان...
-
رطل کشیدن
لغتنامه دهخدا
رطل کشیدن . [ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شراب خوردن . (یادداشت مؤلف ) : می کشم رطل عشق تا بغدادهم کشم گرز سر بدر گردد. خاقانی .جان خاک شود به طمع جرعه چون رطل طرب کشی دمادم .خاقانی .
-
شمنان
لغتنامه دهخدا
شمنان . [ ش َ م َ ] (ص ) کسی که به سبب دویدن یا تشنگی و بار برداشتن نفس به تنگی زند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). بانگ و نعره ٔ دمادم باشد از تشنگی و غیره . (فرهنگ اوبهی ). اما به این معنی مصحف شمان است . (حاشیه ٔ برهان )....