کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دما
لغتنامه دهخدا
دما. [ دَ ] (اِ) دم و نفس . (انجمن آرا) (از آنندراج ) (لغت محلی شوشتر) (برهان ) (ناظم الاطباء). قطع. ربو. نفس . نسمه . (یادداشت مؤلف ). || بهر. نهج . نهیج . تتابع نفس . حشا. (یادداشت مؤلف ): و آنچه به شُش رود از وی ، دما و ضیق النفس و سرفه ٔ تر و س...
-
دما
لغتنامه دهخدا
دما. [ دِ ] (اِ) مزاج و طبیعت . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نهاد. (انجمن آرا) (آنندراج ). || (هزوارش ، اِ) به معنی رودخانه است .(از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
حقل دماً
لغتنامه دهخدا
حقل دماً. [ ؟ مَن ْ ] (اِخ ) (مزرعه خون ) (1ع 1:19). و آن مزرعه ٔ کوزه گر بود که رؤسای کهنه ازبهای خون خداوند ما عیسی مسیح که یهودا بدیشان پس داد برای مدفن غریبان خریدند. (مت 27:6 - 8). و پس ازآن به حقل الدم اشتهار یافت و در بیرون شهر اورشلیم بطرف ج...
-
واژههای همآوا
-
دمع
لغتنامه دهخدا
دمع. [ دَ ] (ع اِ) اشک چشم از اندوه و یا شادی . ج ، دموع ، اَدْمُع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اشک . سرشک . آب چشم . (یادداشت مؤلف ). آب چشم . ج ، دموع . (مهذب الاسماء). اشک چشم . (غیاث ). اشک . (ترجمان القرآن جرجانی...
-
دمع
لغتنامه دهخدا
دمع. [ دَ / دَ م َ ] (ع مص ) اشک باریدن چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رفتن اشک . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
دمع
لغتنامه دهخدا
دمع. [ دُ م ُ ] (ع اِ) نشان و اثر آب چشمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشان و اثری در مجرای دمعه . (ناظم الاطباء). نشان در مجرای اشک ، و آن خطی کوچک است . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بین
لغتنامه دهخدا
بین . (اِخ ) موضعی است و نهریست میان بغداد و میان دما. (منتهی الارب ).
-
نهیج
لغتنامه دهخدا
نهیج . [ ن َ ] (ع مص ) ربو. بهر. نهج . (از متن اللغة). رجوع به نَهَج شود. || (اِ) ربو و تواتر نفس بر اثر حرکت تند. (از اقرب الموارد). نَهَج . (از المنجد) تتابع نفس . تاسه . دمه . دما. (یادداشت مؤلف ).
-
تمغر
لغتنامه دهخدا
تمغر. [ ت َ م َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) بخون سرخ گردیدن ودر حدیث یأجوج و مأجوج : فرموا بنبالهم فخرت علیهم متمغرة دماً؛ ای محمرة بالدم . (از اقرب الموارد).
-
تنزیف
لغتنامه دهخدا
تنزیف . [ ت َ ] (ع مص ) خون آوردن زن در بارداری ، یقال : نزفت المراءة؛ ای رأت دماً علی حملها. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
دماسنج
لغتنامه دهخدا
دماسنج . [ دَ س َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیک ) میزان الحراره . اسبابی برای اندازه گیری دما. هر یک از خواص فیزیکی یک ماده را که تابع دمای آن باشد می توان برای اندازه گیری دما بکار برد، از آن جمله است حجم یک مایع یا گاز در تحت فشار ثابت فشار یک گاز در ...
-
تملئة
لغتنامه دهخدا
تملئة. [ ت َ ل ِ ءَ ] (ع مص ) پرکردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الاساس : و سمعتهم یقولون فلان ملاثیابی اذا رشش علیه طیناً او دماً او غیرهما. (اقرب الموارد). || سخت کشیدن کمان را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).