کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دل دل زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دل دل زدن
لغتنامه دهخدا
دل دل زدن . [ دِ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، سریعشدن ضربان قلب از دویدن و جز آن . طپیدن دل ، چنانکه دل کسی که بسیار دویده است . اضطراب در دل . طپش در دل پدید آمدن . طپشی در دل پدید آمدن ، و بیشتر از تند رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). نفس...
-
جستوجو در متن
-
ناخن در سینه زدن
لغتنامه دهخدا
ناخن در سینه زدن . [ خ ُ دَ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تصرف کردن در مزاج . (بهارعجم ) (آنندراج ). ناخن به دل زدن . ناخن به جگر زدن . ناخن بر دل زدن : تار ازرگهای جان بستیم بر قانون دردمیزند خوش ناخنی درسینه ٔ افغان ما .ظهوری (از بهار عجم و...
-
غنج زدن
لغتنامه دهخدا
غنج زدن . [ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) غنج زدن دل برای چیزی یا کسی . سخت خواهان و آرزومند او بودن : دلش برای او غنج میزند.
-
پیچ زدن
لغتنامه دهخدا
پیچ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن . چرخیدن . پیچ خوردن . گردیدن . گشتن .- پیچ زدن دل (شکم ) ؛ پیدا آمدن دردهای پی درپی در شکم شخص مبتلی به ذوسنطاریا. درد کردن متناوب دل یا شکم یا قسمتی از امعاء در اسهالهای بادرد. خلیدن و تیرکشیدن معده چنانکه در ذ...
-
قیلی ویلی رفتن
لغتنامه دهخدا
قیلی ویلی رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) قیلی ویلی رفتن یا کردن دل ، قند تو دل کسی آب شدن . شایق و مایل به چیزی بودن . خبری خوش شنیدن و از آن مسرور شدن . غنج زدن دل . (فرهنگ فارسی معین ).
-
پر زدن
لغتنامه دهخدا
پر زدن . [ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پریدن ، چنانکه مرغی .- دل برای چیزی یا کسی پرزدن ؛ سخت عظیم آرزومند او بودن .
-
جزجگر زدن
لغتنامه دهخدا
جزجگر زدن . [ ج ِزْ زِ ج ِ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، نفرینی است به معنی دل سوختن . به بلا گرفتار شدن . رجوع به جزجگر شود.
-
پیچ گرفتن
لغتنامه دهخدا
پیچ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) (... دل )؛ درد گرفتن امعاء در اسهال . شکم روش پیدا کردن . پیچ زدن شکم . رجوع به پیچ زدن شود.
-
دست درآویختن
لغتنامه دهخدا
دست درآویختن . [ دَ دَ ت َ ] (مص مرکب ) دست زدن . متمسک شدن . چنگ زدن : دست درآویز بفتراک دل آب تو باشد که شوی خاک دل . نظامی .چو نافش بریدند و روزی گسست به پستان مادر درآویخت دست .سعدی .
-
زاغ گرفتن
لغتنامه دهخدا
زاغ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مجازاً عیب گرفتن و طعنه زدن . (فرهنگ نظام ). طعنه زدن و استهزا کردن . بدین معنی کلاغ گرفتن نیز بیاید. (آنندراج ) : سنگ عبرت بر دل درویش هستی خواه زن زاغ حسرت بر دل دیندار دنیاخواه گیر.(منسوب به حافظ).
-
زخم گران زدن
لغتنامه دهخدا
زخم گران زدن . [ زَ م ِ گ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بشدت ضربت زدن . جراحت سخت وارد کردن : بسکه خوردم بس زدم زخم گران دل قوی تر بوده ام از دیگران . مولوی .رجوع به زخم شود.
-
چاره سگالیدن
لغتنامه دهخدا
چاره سگالیدن . [ رَ / رِ س ِ دَ ] (مص مرکب ) حیلت اندیشیدن . چاره اندیشیدن . خدعه کردن . فریب دادن . حقه زدن : کدام چاره سگالم که با تو درگیردکجا روم که دل من دل از تو برگیرد.سعدی (بدایع)
-
تمثیل زدن
لغتنامه دهخدا
تمثیل زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تشبیه دادن . (آنندراج ،در ذیل تمثیل ). مثال زدن . نمونه آوردن : دین و دل را میدهی بر باد تا دم می زنی باز تمثیل کرم برنام حاتم می زنی .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
ضمضمة
لغتنامه دهخدا
ضمضمة. [ ض َ ض َ م َ] (ع مص ) شجاع کردن دل خود را. || گرفتن همه را. || بانگ زدن شیر. (منتهی الارب ).