کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلکش
لغتنامه دهخدا
دلکش . [ دِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ دل . رباینده و کشنده ٔ دل بسبب زیبائی و دلفریبی و خوشی و کشی و جز آن . صفت زیبا و نیکو و کش و فریبا. مرغوب و مطبوع . (آنندراج ). جذاب .مطلوب . محبوب . پسندیده . مرغوب . (ناظم الاطباء). دلربا. خوش آیند. گیرا....
-
جستوجو در متن
-
خرم آباد
لغتنامه دهخدا
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ] (اِ مرکب ) هر جای مزروع و دلکش . (ناظم الاطباء).
-
دلکشی
لغتنامه دهخدا
دلکشی . [ دِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) دلکش بودن . خوش آیندی . ظرافت . زیبائی . خوشی . لطافت . (از ناظم الاطباء) : ز دنیا چه دید او بدان دلکشی که من نیز بینم همان دلخوشی . نظامی .رجوع به دلکش شود.
-
صدف دهان
لغتنامه دهخدا
صدف دهان . [ ص َ دَ دَ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ دهانی چون صدف . || سخن نغز و دلکش . رجوع صدف دهانی شود.
-
لابلاش
لغتنامه دهخدا
لابلاش . (اِخ ) (لوئی ) نام خنیاگری اصلاً فرانسوی مولدناپل . (1794-1858 م .). وی را آواز زیری دلکش بود.
-
اسنودن
لغتنامه دهخدا
اسنودن . [ اِ دُ ] (اِخ ) کوهی است در خطه ٔ گال از انگلستان در 1185 گز ارتفاع و منظره ٔ دلکش و زیبایی دارد.
-
خاطرنواز
لغتنامه دهخدا
خاطرنواز. [ طِ ن َ ] (نف مرکب ) دلکش ، مطبوع : جوابی چنین خوب و خاطرنوازبقاصد سپردند تابرد باز.نظامی .
-
گارد
لغتنامه دهخدا
گارد. (اِخ ) دریاچه ای است در شمال ایتالیا مابین ایالت برِسیا و وِرُن . مساحت آن 300 هزار گز مربع. مَنسیو از این دریاچه نشأت می یابد. دارای منظره های زیبا و دلکش است .
-
ابراهیم نازویه
لغتنامه دهخدا
ابراهیم نازویه . [ اِ م ِ ی َ / وَی ْه ْ ] (اِخ ) از عرفای مائه ٔ چهارم هجری ، از مردم نیشابور و قبر او بدانجا معروف است . و او را از آن رونازویه می گفتند که آوازی خوش و سیمائی دلکش داشت .
-
ژنرالیف
لغتنامه دهخدا
ژنرالیف . [ ژِ ن ِ ] (اِخ ) نام قصر پادشاهان مغاربه نزدیکی الحمراء واقع در غرناطه و آن نمونه ٔ بارزی ازفن معماری عرب و دارای باغهای دلکش و باشکوه است .
-
لوزه
لغتنامه دهخدا
لوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) هر چیز که آن چرب و شیرین باشد، خواه لقمه و خواه سخنان خوب و دلکش وبه معنی فروتنی و چاپلوسی و فریب هم هست . (برهان ).
-
ترنواز
لغتنامه دهخدا
ترنواز. [ ت َ ن َ ] (نف مرکب ) مطرب تردست ، خوش خوان : نغمه دلکش نیست تا مطرب نباشد ترنواز. مخلص کاشی (از آنندراج ).و رجوع به تر و ترنوازی شود.
-
ذات الخال
لغتنامه دهخدا
ذات الخال . [ تُل ْ ] (اِخ ) لقب معشوقه ٔ هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی است که بحسن و هنر و دانش و دهاء مشهور است . و نام او خنث است و لقب ذات الخال ازآنرو بوی داده اند که خجگی دلکش بر لب زبرین داشت .
-
مجمردار
لغتنامه دهخدا
مجمردار. [ م ِ م َ ] (نف مرکب ) مجمر دارنده . مجمره گردان . آنکه مجمر به دست گیرد عطرآگین کردن مجلس را : صد و پنجاه مجمردار دلکش فکنده بویهای خوش در آتش . نظامی .و رجوع به مجمره گردان شود.