کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلوه
لغتنامه دهخدا
دلوه . [ دَ ] (ع ص ) ناقه ٔ تسلی یافته از مهر بچه و الفت آن . (منتهی الارب ). || ناقه که نه به ناقه ٔ مونس خود و نه به فرزند خود مهربانی نکند. (از اقرب الموارد).
-
دلوه
لغتنامه دهخدا
دلوه . [ دُ ] (ع مص ) مهربان نبودن ناقه بر فرزند و یا مونس خود. (از اقرب الموارد). || به معانی مصدر دله است . (از اقرب الموارد). رجوع به دله شود.
-
واژههای همآوا
-
دلوح
لغتنامه دهخدا
دلوح . [ دَ] (ع ص ) بسیارآب . گویند: سحاب دلوح ؛ یعنی ابر بسیارآب . ج ، دُلُح . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دلوح
لغتنامه دهخدا
دلوح . [ دُ ] (ع مص ) راه رفتن به کوتاه گام با بار گران بر پشت . (از منتهی الارب ). گران بار رفتن . (المصادر زوزنی ). زیر بار گران رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). با قدمهای کوتاه راه رفتن شخص بسبب سنگینی بار. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
دله
لغتنامه دهخدا
دله . [ دَ ل َه ْ ] (ع مص ) رفتن دل و عقل . (از منتهی الارب ). || سرگشته و دیوانه شدن از عشق و اندوه و مانند آن . (از منتهی الارب ). || رفتن دل از هم و غم و غیره . (از اقرب الموارد). دَلْه . دُلوه . رجوع به دله و دلوه شود. || سرگشته و متحیر گشتن . (ا...
-
دله
لغتنامه دهخدا
دله . [ دَل ْه ْ ] (ع مص ) تسلی یافتن از اندوه و عشق . (از منتهی الارب ). دل کسی رفتن از هم و غم و غیره . (از اقرب الموارد). || تسلی یافتن ناقه ازمهر بچه . (منتهی الارب ). مهربانی نکردن ناقه نه به مونس و نه به فرزند خود. (از اقرب الموارد). دُلوه . دَ...
-
دلو
لغتنامه دهخدا
دلو. [ دَل ْوْ ] (ع اِ) آوند آب کش . (منتهی الارب ). آنچه بدان آب کشند، مؤنث است اما گاهی بصورت مذکر نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). ظرفی که بدان آب از چاه کشند.(غیاث ). ظرفی بیشتر از پوست و گاهی فلزی برای کشیدن آب از چاه و غیره . آبریز. (از برهان ...
-
غلام
لغتنامه دهخدا
غلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولادت تا آمد جوانی . (از منتهی الارب ). کودک که خطش دمیده باشد و بعضی گویند از زمان ولادت تا ح...