کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دله دزد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دله دزد
لغتنامه دهخدا
دله دزد.[ دَ ل َ / ل ِ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، آنکه چیزهای کم ارز دزدد. آنکه چیزهای کم بها دزدد. آنکه دزدیهای خرد و ناچیز کند. دزد چیزهای کم ارز.(یادداشت مرحوم دهخدا). نظیر آفتابه دزد و مانند آن ،دزدی که به چیزهای کوچک خاصه خوراک...
-
واژههای مشابه
-
دلة
لغتنامه دهخدا
دلة. [ دَل ْ ل َ ] (ع اِ) محبت عاشقانه . (ناظم الاطباء). ادلال . (ذیل اقرب الموارد از تاج ). || منت . (ذیل اقرب الموارد از لسان ).
-
گله دله
لغتنامه دهخدا
گله دله . [ گ َ ل َ دِ ل َ / گ َ ل ِ دِ ل ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 42هزارگزی شمال خاوری ایذه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 218 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و ...
-
گربه دله
لغتنامه دهخدا
گربه دله . [ گ ُ ب َ / ب ِ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) راسو. (ناظم الاطباء).
-
دله ٔ محتاله
لغتنامه دهخدا
دله ٔ محتاله . [ دَل ْ ل َ ی ِ م ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام زنی داستانی سخت مکار و حیله ور. رجوع به دلّه شود.
-
دله کردن
لغتنامه دهخدا
دله کردن . [ دَ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسی را به دلگی عادت دادن . (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
دله مرز
لغتنامه دهخدا
دله مرز. [ دَ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان ، بخش زراب ، شهرستان سنندج . واقع در 26هزارگزی ، جنوب خاوری زراب کنار رودخانه ٔ زراب ، با 231 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ سیردان و چشمه است . راه آن مالرو و صعب العبور است و پل آجری سنگی قدیمی...
-
دله راجی
لغتنامه دهخدا
دله راجی . [ دِ ل َ / ل ِ ] (اِ) اَشَنَک که گیاهی است . رجوع به اشنک شود.
-
دله کاری
لغتنامه دهخدا
دله کاری . [ دَ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، پرداختن به کارهای پست و کم درآمد. فروختن خوراکیهاو تنقلات ارزان و خوارمایه ، مانند لبوفروشی ، آب آلوفروشی آب زرشک فروشی و غیره . (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
ده دله
لغتنامه دهخدا
ده دله . [ دَه ْ دِ ل َ ] (ص نسبی ) کنایه است از بیوفا و هرجایی و کسی که هر دم دل به دیگری دهد و او را بوالهوس خوانند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء). کنایه از متلون مزاج است . (آنندراج ). بلهوس . (غیاث ): ای ده دله ٔ صددله دل یکدله کن . || متردد و پر...
-
جستوجو در متن
-
دزد
لغتنامه دهخدا
دزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی ، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت ب...
-
گنده دزد
لغتنامه دهخدا
گنده دزد. [ گ َ دَ / دِ دُ ] (ص مرکب ) دله دزد. آنکه چیزهای ناقابل را می دزدد. آنکه اشیاء کم بها را دزدد.
-
آفتابه دزد
لغتنامه دهخدا
آفتابه دزد. [ ب َ / ب ِ دُ ] (نف مرکب / ص مرکب ) دَله دُزد.