کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلهره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلهره
لغتنامه دهخدا
دلهره . [ دِ هَُ رَ / رِ / هَُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: دل + هره ، اسم صوت و آن در مقام حکایت فروریختن از جای است ) فروریختن دل از ناگاهان . در اصطلاح عوام ، قسمی ضربان قلب که از یاد آمدن امری خطیر پدید شود. اضطراب و ترس که حرکات قلبی را تندتر کند...
-
جستوجو در متن
-
ولا
لغتنامه دهخدا
ولا. [ وَ ](اِ، از اتباع ) هول و ولا؛ هول و دلهره . اضطراب . (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
دریغی
لغتنامه دهخدا
دریغی . [ دِ / دَ ] (ص نسبی ) آنچه مایه ٔ دریغ و حسرت و دلهره و اسف و آه باشد : این دریغی ها خیال دیدن است وز وجود نقد خود ببریدن است .مولوی .
-
شک دادن
لغتنامه دهخدا
شک دادن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به هیجان و هراس و دلهره و تحریک داشتن کسی بر اثر شنواندن خبری یا حادثه ای ناگوار یا مرتعش ساختن عضوی بر اثر اتصال جریان الکتریکی بدان .
-
شور زدن
لغتنامه دهخدا
شور زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (...دل ) دل شور زدن . در تداول زنان ، مضطرب و نگران بودن برای غایبی یا امری مکروه که سپس اتفاق می افتد. دلواپس بودن . در هراس بودن از احتمال سوئی . نگران و مضطرب بودن . اضطراب قلب داشتن . مضطرب شدن . اضطراب و قلق که از ...
-
دل شکستن
لغتنامه دهخدا
دل شکستن . [ دِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) رنجاندن . آزرده کردن . با ستمی یا سخنی یا عمل زشتی قلب کسی را متأثر و رنجیده ساختن . (فرهنگ عوام ). تعبی را برای کسی سبب شدن : سگالید هر کار وزآن پس کنیددل مردم کم سخن مشکنید. فردوسی .شکستی کزو خون به خارا رس...
-
خدوک
لغتنامه دهخدا
خدوک . [ خ ُ / خ َ ] (اِ) پراکنده و پریشان شدن طبیعت باشد از امور ناملایم . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). برهم زدگی دل که از دغدغه و دست در زیر بغل کردن کسی دیگر را یا از سخن ناملایم بهم رسد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ). || قهر و ...