کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلنشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
دل نشین
لغتنامه دهخدا
دل نشین . [ دِ ن ِ ] (نف مرکب ) دل نشیننده . نشیننده بر دل . آنچه بر دل نشیند. مرغوب و پسندیده . (آنندراج ). مطبوع . مقبول . خوش آیند. (ناظم الاطباء). دلپذیر. خوش آیند : زن خوش منش دلنشین تر که خوب که پرهیزگاری بپوشد عیوب . سعدی .تا جای غیر پهلوی آن ...
-
جستوجو در متن
-
اوقع
لغتنامه دهخدا
اوقع. [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) مؤثرتر. دلنشین تر. جای گیرنده تر؛ اوقع در نفوس .
-
نغزگفتار
لغتنامه دهخدا
نغزگفتار. [ ن َ گ ُ ](ص مرکب ) شیرین سخن . خوش بیان . (یادداشت مؤلف ). شیواسخن . که گفتاری خوش و سخنی دلنشین دارد : جوابش داد پیر نغزگفتارکه در پیری تو خود بگریزی از یار. نظامی .زمانه نغزگفتاری نداردوگردارد چو تو باری ندارد. نظامی .|| (اِ مرکب ) گفت...
-
نغز شدن
لغتنامه دهخدا
نغز شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زیبا افتادن . جالب توجه و دلنشین شدن : تازه شد این آب و نه در جوی تست نغزشد این خال و نه بر روی تست .نظامی .
-
نیکوبیان
لغتنامه دهخدا
نیکوبیان . [ ب َ ] (ص مرکب ) خوش بیان . فصیح . که بیانی دلنشین دارد : از بر ایوان ماه بارگهی خوب بودساکن آن خواجه ٔ فاضل نیکوبیان .خاقانی .
-
طولانی
لغتنامه دهخدا
طولانی . (از ع ، ص نسبی ) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل . بطول . کثیرالطول : قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس که دلنشین نبود گفتگوی طولانی .درویش واله هروی .
-
وسوسه انگیز
لغتنامه دهخدا
وسوسه انگیز. [ وَس ْ وَ س َ / س ِ اَ ] (نف مرکب ) وسوسه انگیزنده . وسوسه انداز. (فرهنگ فارسی معین ): دختر با ادایی دلنشین و وسوسه انگیز گفت ... (فرهنگ فارسی معین ).
-
دلپذیری
لغتنامه دهخدا
دلپذیری . [ دِ پ َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دلپذیر. مطبوع بودن . مرغوب بودن .دلخواه بودن . دلنشین بودن . محبوب بودن : هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد.حافظ.
-
ارسنجان
لغتنامه دهخدا
ارسنجان . [ اَ س َ ] (اِخ ) (کوههای ...) رشته ٔدوم کوههای فارس است که قلل مهم آن دلنشین (3500 گز) و کوه سرسفید (3400 گز) و داراب و طارم در کنار رود شور باشند. (جغرافیای طبیعی تألیف کیهان ص 55).
-
شیرین بیان
لغتنامه دهخدا
شیرین بیان . [ ریم ْ ب َ ] (ص مرکب ) که بیانی شیرین دارد. که خوش و دلنشین تکلم کند. آنکه بیانی شیرین و گیرا دارد. (از یادداشت مؤلف ). || شیرین بیان ؛ (اِ مرکب ) مقلوب بیان شیرین . (یادداشت مؤلف ). سخن مطبوع و گیرا و مؤثر.
-
شیرین صفت
لغتنامه دهخدا
شیرین صفت . [ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) شیرین حرکات . شیرین کار. سخت زیبا، که صفات و حرکات شیرین و دلنشین دارد. آنکه مانند شیرین ، معشوقه ٔ خسرو و فرهاد، زیبا و دلرباست . (از یادداشت مؤلف ) : هر جا که مولّهی چو فرهادشیرین صفتی بر او گمارد. سعدی .رجوع به م...
-
لریوز
لغتنامه دهخدا
لریوز. [ ل ِ ] (اِخ ) لریوس . یکی از جزایر مقابل ساحل غربی اناطولی ملحق به سنجاق سقز. دارای سه هزار سکنه . مستور از درختان و صاحب منظره ٔ بس دلنشین و بلندترین نقطه ٔ آن 223 گز است . قصبه ٔ آن که هم لریوز نام دارد بالای تپه ای واقع شده و از چند سوی مش...
-
اغنه دوست
لغتنامه دهخدا
اغنه دوست . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت الخیال آرد: دختر درویش قیام سبزواری است . بافضل و بلاغت بود، خصوص در علم قوافی ممتاز بود و این مطلع دلنشین از اوست :هر کجا آن ماه با زلف پریشان بگذردهر که کفر زلف او بیند ز ایمان بگذرد.(مرآت الخیال ص 337).
-
ترصدا
لغتنامه دهخدا
ترصدا. [ ت َ ص َ / ص ِ ] (ص مرکب ) ترنغمه . کسی که صدا و نغمه ٔ سیراب داشته باشد. (آنندراج ). خوش صدا. کسی که صدای دلنشین و گیرا داشته باشد. خوش لحن : به ترنغمگی در چمن آبشارنمی افتد ازپایه ٔ اعتبارشده خطبه خوان بلبل ترصداگرفته بمنقار در کف عصا.ملا ط...