کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلمه
لغتنامه دهخدا
دلمه . [ دَ ل َ م َ / م ِ ] (اِ) شیری که بعد از مایه زدن بسته شود. (برهان ) (غیاث ). پنیر تر. (الفاظ الادویة). شیری که پنیر مایه بر آن زنند تا اندکی غلیظ شود. (آنندراج ). شیر تازه ٔ بسته راگویند که پنیر تر باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). پنیر بی...
-
دلمه
لغتنامه دهخدا
دلمه . [ دَ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند، شهرستان تبریز. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری سراسکند، در مسیر خط آهن میانه به مراغه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوباتست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دلمه
لغتنامه دهخدا
دلمه . [ دَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه . واقع در 16هزارگزی جنوب خاوری میاندوآب و 8هزارگزی خاوری شوسه ٔمیاندوآب به بوکان ، با 169 تن سکنه . آب آن از زرینه رود تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دلمه
لغتنامه دهخدا
دلمه . [ دُ م َ / م ِ ] (اِ) جانوری است زهردار شبیه به عنکبوت که به عربی رتیلا خوانند.(برهان ). رتیلا. (از منتهی الارب ). دلمک : آنرا که گزید دلمه ازبهر بهی باید که سفوف کرده شونیز دهی آنگاه به آب گرم و اشخار و نمک مرهم کنی و به موضع نیش نهی . یوسف ط...
-
دلمه
لغتنامه دهخدا
دلمه . [ دُ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) از کلمه ٔ ترکی دُلمَق به معنی پر شدن ، و یا از دولدرمق ، به معنی پرکردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). یک نوع طعام از برگ رز یا کلم برگ و یا بادنجان و خیار و فلفل سبز (بی بو) و جز آن که از گوشت قیمه کرده آنها را آکنده با...
-
واژههای مشابه
-
دلمه شدن
لغتنامه دهخدا
دلمه شدن . [ دَ ل َ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بسته شدن مایعات . بستن شیر یا خون چون پنیری یا جگری و امثال آن . بستن ، چنانکه پنیرو نشاسته ٔ پخته و آب پخته ٔ کله پاچه چون سرد شود و پخته ٔ سریشم ماهی و امثال آن . بسته شدن چنانکه خون یاشیر. لخت شدن ...
-
دلمه کردن
لغتنامه دهخدا
دلمه کردن . [ دَ ل َ م َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کلچانیدن . بسته کردن : دلمه کردن کودک شیرخوار شیر را؛ قی کردن او شیر را مانند پنیر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
دولمه
لغتنامه دهخدا
دولمه . [ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) دلمه . رجوع به دلمه شود.
-
انبستن
لغتنامه دهخدا
انبستن . [ اَم ْ ب َ ت َ ] (مص ) دلمه شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
دلمک
لغتنامه دهخدا
دلمک . [ دَ ل َ م َ ] (اِ) پنیر تر. (الفاظ الادویه ). پنیر تر، و آن شیری است که بعد از مایه زدن بسته شود. (از برهان ). دلمه رجوع به دلمه شود.
-
لورا
لغتنامه دهخدا
لورا. (اِ) پنیر تر را گویند. و آن را دَلَمه پنیر خوانند. (برهان ). رجوع به لور شود.
-
رطیل
لغتنامه دهخدا
رطیل . [ رُ طَ ] (ع اِ) رتیل . رتیلا. رطیلا. دلمک . دلمه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
خاتون در کجاوه
لغتنامه دهخدا
خاتون در کجاوه . [ دَ ک َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) قسمی دُلمه که میان کدو را از تخم خالی کرده و با قیمه پلو بینبارند.