کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلم
لغتنامه دهخدا
دلم . [ دَ ل َ ] (ع اِ) اندک فروهشتگی لب . (منتهی الارب ). || جانورکی است که به مار ماند و در حجاز می باشد و در شدت و قوت بدو مثل زنند و گویند: هو أشد من الدلم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قمری ، یانوعی از کبوتر صحرائی است به لغت اهل مص...
-
دلم
لغتنامه دهخدا
دلم . [ دَ ل َ ] (ع مص )سخت سیاه شدن با تأنی و نرمی . || فروهشته شدن لب کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دلم
لغتنامه دهخدا
دلم . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ أدلم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به أدلم شود. || ج ِ دَلماء. (ناظم الاطباء). رجوع به دلماء شود.
-
دلم
لغتنامه دهخدا
دلم . [ دُ ل َ ] (ع اِ) فیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || از اعلام است . (از منتهی الارب ).
-
دلم
لغتنامه دهخدا
دلم . [ دُ ل ُ ] (اِ) جوششی باشد با خارش که پوست را سیاه کند و آنرا به عربی شری گویند. (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). فارسی شری باشد، و آن جوشهای کوچک و بزرگ باشد مسطح که کمی به سرخی زند و در آن خارش و سوزش باشد، که بیشتر اوقات دفعةً و ناگهانی پ...
-
جستوجو در متن
-
جاکن شدن
لغتنامه دهخدا
جاکن شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از جای خود کنده شدن . بحرکت آمدن : ایلی از جائی جاکن شد. یعنی از جای خود بجای دیگر شد. || جاکن شدن دل . بی طاقت شدن آن : دلم از جا جاکن شد. دلم از گرما جاکن شد.
-
اسیری
لغتنامه دهخدا
اسیری . [ اَ ] (اِخ ) ابن صحیفی . یکی از شعرای شیراز است . این بیت او راست :دلم پر است ز خون بر دلم مزن انگشت که همچو شیشه ٔ می گریه در گلو دارد.(قاموس الاعلام ترکی ) (صبح گلشن ص 24).
-
یاری اصفهانی
لغتنامه دهخدا
یاری اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) اسمش میرزامحمد حسین است . چندی بمنادمت امرای زندیه بسر برده مردی خوش حالت بوده درسنه ٔ 1215 در گذشته در غزلسرائی طبع متوسطی داشته است ازوست :من از اهل وفا نه بنده ٔ این در نه آخر خودیکی زاهل هوس پندارم ای دربان و ...
-
سحرسنج
لغتنامه دهخدا
سحرسنج . [ س ِ س َ ] (نف مرکب ) : باشد از اندیشه دلم سحرسنج پای فرورفته قلم را به گنج .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
الهام شدن
لغتنامه دهخدا
الهام شدن . [ اِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در دل افتادن . خطور کردن به دل : گویی به دلم الهام شد.
-
بتول
لغتنامه دهخدا
بتول . [ ب ُ ] (اِ) پر آمدن دل باشد از چیزی . (از فرهنگ اسدی ) : اگر بتول گرفت از تو این دلم نه عجب بتول گیرد دل از حدیث ناپدرام .؟
-
تپ تپ
لغتنامه دهخدا
تپ تپ . [ ت ُ ت ُ / ت ِ ت ِ ](اِ صوت ) حکایت صوت تپش دل بر اثر ترس یا جز آن آواز حرکت قلب . با زدن کردن صرف شود: دلم تپ تپ میزد. میترسیدم و دلم تپ تپ میکرد. || آواز افتادن انجیر رسیده از درخت و جز آن یکی پس از دیگری .
-
تلوسه
لغتنامه دهخدا
تلوسه . [ ت ُ / ت َ س َ / س ِ ] (اِ) غلاف کارد و شمشیر و امثال آن را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (از شرفنامه ٔ منیری ). غلاف . (انجمن آرا) : خیال غمزه ات ازبسکه در دلم بخلیددلم تلوسه ٔ شمشیر آبدار تو گشت .شجاعی (از ...
-
مهر گسستن
لغتنامه دهخدا
مهر گسستن . [ م ِ گ ُ س َ ت َ ] (مص مرکب ) مهر گسلیدن . قطع کردن مهر و محبت : از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم هم تو که خسته ای دلم مرهم جان خسته ای . سعدی .تا تو به خاطر منی کس نگذشت در دلم مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم .سعدی .