کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلش به رحم آمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رُ ح ُ ] (ع مص ) رُحْم . رجوع به رُحْم شود.
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رِ ] (ع اِ) رَحِم . رَحْم . رجوع به رَحِم در همه ٔ معانی شود.
-
زهدان
لغتنامه دهخدا
زهدان . [ زِ ] (اِ مرکب ) بچه دان و قرارگاه نطفه باشد و به عربی رحم گویند. (برهان ). رحم که قرارگاه نطفه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). بچه دان . (آنندراج ). بچه دان که عبارت از رحم باشد. (فرهنگ رشیدی ). رحم . (ترجمان القرآن ). زاقدان . (شرفنامه ٔ منیری )...
-
سنگدل
لغتنامه دهخدا
سنگدل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از سخت دل و بی رحم . (برهان ). بی رحم . جفاکار. (آنندراج ). سخت دل . بی مروت . (ناظم الاطباء). قاسی . قسی . دل سخت . دل سنگ : او سنگدل و من بمانده نالان چرویده و رفته ز دست چاره . منجیک .تشنه چون بود سنگدل دلبندخواس...
-
خروج
لغتنامه دهخدا
خروج . [ خ َ ] (ع ص ) اسب درازگردن که بگردن خود افسار را که در لگامش باشد بشکند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). ج ، خُرُج . || ناقه که از شتران در گوشه ای نشیند. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس )...
-
رحم آمدن
لغتنامه دهخدا
رحم آمدن .[ رَ م َ دَ ] (مص مرکب ) یا رحم آمدن بر کسی . ترحم کردن . رقت نمودن . دلسوزی کردن . رحم کردن : ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من . سعدی .مگر در دل دوست رحم آیدم چو بیند که دشمن ببخشایدم . سعدی .پدر ترا دیدم ...
-
رحم پرداختن
لغتنامه دهخدا
رحم پرداختن . [ رَ ح ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) رحم خالی کردن . از رحم بیرون آمدن . به مجاز، به دنیا آمدن و متولد شدن : زادگان چون رحم بپردازندسفر مرگ خویش را سازند.سنایی .
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رَ ] (ع مص ) مصدر به معنی رحامة. (ناظم الاطباء).و رجوع به رحامة و رَحَم شود. نالیدن شتر از زهدان پس از زه . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
-
رحم بند
لغتنامه دهخدا
رحم بند. [ رَ ح ِ ب َ ] (اِ مرکب ) کمربندی که با آن رحم های افتاده به پایین و یا رحم هایی را که استقرار غیرطبیعی دارند می بندند تا بصورت طبیعی درآید. (فرهنگ فارسی معین ).
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رُ ] (ع مص ) رُحُم . رحمت . بخشیدن کسی را و مهربانی و عطوفت نمودن بر او. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بخشودن . مهربانی کردن . (منتهی الارب ). و رجوع به رحمت شود. رَحِم َ اﷲ العباد و بهم ؛ رسید به بندگان رحمت و بخشش خدا. (ناظم الاطباء).- ...
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب َ ] (ع اِمص ) صله ٔ رحم و خیر و نیکوئی . (منتهی الارب ). اسم مصدر است از مصدر بَل ّ به معنی صله ٔ رحم کردن : هو یراعی بلال ؛ او صله ٔ رحم را به جای می آورد. (از اقرب الموارد). و رجوع به بَل ّ در معنی مصدری شود.
-
رحم کردن
لغتنامه دهخدا
رحم کردن . [ رَ ک َ دَ ](مص مرکب ) یا رحم کردن بر کسی . بطور غمخواری و نرمدلی مهربانی کردن . (ناظم الاطباء). رحمت آوردن . رحمت نمودن . رحم آوردن . عطوفت و نرمدلی نمودن : یارب بیافریدی رویی بدین مثال خود رحم کن بر امت و از راه شان مکیب . شهید بلخی .گر...
-
دل رحیم
لغتنامه دهخدا
دل رحیم . [ دِ رَ ] (ص مرکب ) دل رحم . آنکه نسبت به دیگران احساس ترحم کند. رجوع به دل رحم شود.
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رَ ] (ع اِ) رِحْم . رَحِم . زهدان (و هی مؤنثة). (از ناظم الاطباء). و رجوع به رَحِم و رِحْم شود. || خویشی و قرابت و اسباب آن . ج ، ارحام . (منتهی الارب ). و رجوع به رَحِم و رِحْم شود.
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رَ ح َ ] (ع مص ) رَحْم . مصدر به معنی رحامة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رَحِمت ْ رَحَماً و رَحْماً؛ یعنی بیمار رَحَم گردید. (منتهی الارب ). و رجوع به رحامة و رَحْم شود.