کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلدار
لغتنامه دهخدا
دلدار. [ دِ ] (نف مرکب ) دل دارنده . دارنده ٔ دل . از اسماء معشوق . (از آنندراج ). معشوق . محبوب . (ناظم الاطباء). دلبر. معشوقه : نخواهی مر مرا با تو ستم نیست چو من باشم مرا دلدار کم نیست . (ویس و رامین ).دلدار که خون ریزد یک موی نیازارددل نیز به یک ...
-
جستوجو در متن
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ )ابن دلدار علی هندی . رجوع به حسین نصیرآبادی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن دلدار علی لکهنوئی هندی . رجوع به علی لکهنوئی شود.
-
علی نصیرآبادی
لغتنامه دهخدا
علی نصیرآبادی . [ ع َ ی ِ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن دلدار علی نقوی نصیرآبادی . رجوع به علی نقوی شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن دلدار علی هندی . رجوع به حسن نصیرآبادی شود.
-
حسین نصیرآبادی
لغتنامه دهخدا
حسین نصیرآبادی . [ ح ُ س َ ن ِ ن َ] (اِخ ) ابن دلدار علی نقوی هندی شیعی . صاحب «مناهج التدقیق » و جز آن . (معجم المؤلفین از بروکلمان ).
-
قافیه اندیشیدن
لغتنامه دهخدا
قافیه اندیشیدن . [ ی َ / ی ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به فکر فرورفتن است : قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من .مولوی .
-
هفت رنگی
لغتنامه دهخدا
هفت رنگی . [ هََ رَ ] (اِخ ) از شاعران خراسان است و این مطلع از اوست :همه شب سرگذشت کاکل دلدار میگویم به گیسویی گرفتارم از آن بسیار می گویم .(از مجالس النفایس میرعلیشیر نوایی ص 392).هفت رنگی از شاعران قرن نهم هجری است .
-
جفابردار
لغتنامه دهخدا
جفابردار. [ ج َ ب ُ ] (نف مرکب ) جفاکش . جفابرنده . متحمل جفا. آن کس که جفا و ستم را متحمل گردد : بخ بخ ای بخت و خه خه ای دلدارهم وفادار و هم جفابردار.خاقانی .
-
رازی
لغتنامه دهخدا
رازی . (اِخ ) ادهم رازی از مردم ری است و این بیت از اوست : هرچندکه دلدار بما یار نباشدشادیم اگر یار باغیار نباشد. (تحفه ٔ سامی ص 177).رجوع به ادهم رازی شود.
-
سه بسه
لغتنامه دهخدا
سه بسه . [ س ِ ب ِ س ِ ] (ق مرکب ) ثالث . (آنندراج ). سه تائی . سه تا سه تا. (ناظم الاطباء) : من و دلدار و مطربی سه بسه چارمین چاوشی که بر در بود.اوحدی (از آنندراج ).
-
مشکدوز
لغتنامه دهخدا
مشکدوز. [ م َ] (نف مرکب ) کسی که خیک و مشک میدوزد. (ناظم الاطباء). خراز. (یادداشت مؤلف ). دوزنده ٔ خیک : دلدار مشکدوز کز او پاره شد جگرچون گفتمش که دوز، دلم ساخت پاره تر.سیفی (از بهار عجم ).
-
حسن نصیرآبادی
لغتنامه دهخدا
حسن نصیرآبادی . [ ح َ س َ ن ِ ن َ] (اِخ ) ابن دلدار علی هندی . درگذشته ٔ 1260 هَ . ق .او راست : «حاشیه ٔ تحریر اقلیدس ». (ذریعه ج 6 ص 33).
-
غنی لاهیجی
لغتنامه دهخدا
غنی لاهیجی . [غ َ ی ِ ] (اِخ ) ملازم سلطان خان احمد بود. این دو بیت از غزلی است که در ملازمت سلطان نامبرده گفته است :دلم خود را بلاگردان آن خونخوار میخواهدکه از هر گوشه ٔ چشمش بلا زنهار میخواهدنبندد گر حیا قفل ابد بر لب تمنا راهوس صد کام هردم از لب د...