کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلاور شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلاور شدن
لغتنامه دهخدا
دلاور شدن . [ دِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شجاع و دلیر و گستاخ و بی باک گشتن : دلاور شود مرد پرخاشجوی . سعدی .رجوع به دلاور شود.
-
واژههای مشابه
-
دلاور کردن
لغتنامه دهخدا
دلاور کردن . [ دِ وَ ک َ دَ ](مص مرکب ) دلیر کردن . شجاع گردانیدن . قویدل ساختن : از خاصیتهای زر یکی آن است که دیدار وی چشم را روشن کند و دل را شادمان گرداند و دیگر آنکه مردمان را دلاور کند. (نوروزنامه ). رجوع به دلاور شود.
-
دلاور گردانیدن
لغتنامه دهخدا
دلاور گردانیدن . [ دِ وَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دلیر گردانیدن . شجاع کردن . قویدل ساختن : تَجسیر؛ دلاور گردانیدن کسی را. (از منتهی الارب ). رجوع به دلاور شود.
-
دشتیاری دلاور
لغتنامه دهخدا
دشتیاری دلاور. [ دَش ْت ْ دِ وَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ شهرستان چاه بهار. این دهستان در باختر بخش واقع است . منطقه ای است جلگه ، هوای آن مالاریائی و آب مشروب دهستان از باران است . رودخانه ٔ خواجه در این دهستان از کوهستان قصرقند سرچشمه میگ...
-
جستوجو در متن
-
ثباتت
لغتنامه دهخدا
ثباتت . [ ث َ ت َ ] (ع مص ) ثبوتت . || شجاع و دلاور گردیدن . || ثابت عقل شدن . ثابت رای شدن . || (اِ) بیماریی که زمن کند و از حرکت بازدارد.
-
ثبوتت
لغتنامه دهخدا
ثبوتت . [ ث ُ ت َ ] (ع مص ) ثباتت . || شجاع و دلاور گردیدن . || ثابت رأی شدن .
-
اندوهگین گشتن
لغتنامه دهخدا
اندوهگین گشتن . [ اَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمناک شدن : وگر ترس یزدان پاک است این که گشت این چنین دلش اندوهگین . فردوسی .چو گیو دلاور بتوران زمین بدینسان همی گشت اندوهگین . فردوسی .و رجوع به اندوهگین شدن و اندوهگین گردیدن شود.
-
شیرگیر شدن
لغتنامه دهخدا
شیرگیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، سخت شجاع و دلاور گشتن . (یادداشت مؤلف ). تسلطی یافتن و چربیدن . (آنندراج ) : که به سرپنجه شیرگیر شده ست شیر برنا و گرگ پیر شده ست . نظامی . || جسور و دلیر و جری گشتن . جری شدن . بسیار به خود غره گرد...
-
شور درافتادن
لغتنامه دهخدا
شور درافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) هیجان و اضطراب حاصل شدن : دلاور به سرپنجه ٔ گاوزورز هولش به شیران درافتاد شور.سعدی .
-
دلیر گردیدن
لغتنامه دهخدا
دلیرگردیدن . [ دِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دلاور شدن .دلیر گشتن . شجاع شدن : صرامة؛ دلیر و چالاک گردیدن . (از منتهی الارب ). || جسور شدن . بی باک شدن . اجتراء. تجرؤ. جراءة. (از منتهی الارب ) : و دیگر که بدخواه گردد دلیرچو بیند که کام تو آید بزیر. فردو...
-
دلیر گشتن
لغتنامه دهخدا
دلیر گشتن . [ دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دلیر گردیدن . دلاور شدن . شجاع شدن . || جرأت کردن . مسلط و چیره گشتن : برشنا کردن دلیر نگشته بود. (منتخب قابوسنامه ص 31).عدل را کرد خواست ظلم تباه در جهان خواست گشت فتنه دلیر.مسعودسعد.
-
دلیر شدن
لغتنامه دهخدا
دلیر شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دلاور شدن . دلیر گشتن . شجاع شدن . استیساد. اقدام . بأس . بسالة. بطالة. بطولة. تجرؤ. شجاعة. (دهار). نجدة.نهاک . نهاکة. (تاج المصادر بیهقی ) : دو سالار محتشم را با لشکرهای گران بزدند و بسیار نعمت یافتند و دلیر شدن...
-
تنگ شدن
لغتنامه دهخدا
تنگ شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کم وسعت شدن . (ناظم الاطباء). ضیق گشتن . مقابل فراخ شدن : ز بس کشته و خسته بر دشت جنگ شد آوردگه را همه جای تنگ . فردوسی .از ایشان بکشتند چندان سپاه کز آن تنگ شد جای آوردگاه . فردوسی .بیابان چنان شد ز هر دو سپاه که ...