کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلاوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلاوری
لغتنامه دهخدا
دلاوری . [ دِ وَ ] (حامص مرکب ) دل آوری . حالت و چگونگی دلاور. شجاعت . دلیری . جنگجویی . بهادری . نیرومندی . (از ناظم الاطباء). بَسالت .بطالت . بطولت . ذَمارت . ذمارة. سَکسَکة. (منتهی الارب ). شدة. (دهار). نجدت . (از منتهی الارب ) : در خواب جنگ بینی ...
-
دلاوری
لغتنامه دهخدا
دلاوری . [دِ وَ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ نوئی ، از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
واژههای مشابه
-
دلاوری کردن
لغتنامه دهخدا
دلاوری کردن . [ دِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلیری کردن . شجاعت نشان دادن . || گستاخی کردن . از حد خود تجاوز کردن : از من شنو نصیحت خالص که دیگری چندین دلاوری نکند بر دلاوران . سعدی .سعدی دلاوری و زبان آوری مکن تا عیب نشمرند بزرگان خرده دان . سعدی .ضعیف...
-
جستوجو در متن
-
هروم
لغتنامه دهخدا
هروم .[ هََ ] (اِخ ) نام پهلوانی و دلاوری است . (برهان ).
-
صنان
لغتنامه دهخدا
صنان .[ ص َن ْ نا ] (اِخ ) دلاوری بوده است . (منتهی الارب ).
-
ضبارة
لغتنامه دهخدا
ضبارة. [ ض ُ رَ ] (اِخ ) پدر عمرو که دلاوری بود ربیعة را. (منتهی الارب ).
-
جنگ بازی
لغتنامه دهخدا
جنگ بازی . [ ج َ ] (حامص مرکب ) دلیری و دلاوری و باوقوفی درکار جنگ . || جنگ ساختگی . (ناظم الاطباء).
-
ردیم
لغتنامه دهخدا
ردیم . [ رَ ](اِخ ) نام دلاوری است و بسبب بزرگی خلقت این نام گرفته است . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سکسکه
لغتنامه دهخدا
سکسکه . [ س َ س َ ک َ / ک ِ ] (ع اِمص ) سستی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || دلاوری . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
صعق
لغتنامه دهخدا
صعق . [ ص ُ ع ِ / ص ِ ع ِ ] (اِخ ) دلاوری بود بنی کلاب را. (منتهی الارب ).
-
شجاعتی
لغتنامه دهخدا
شجاعتی . [ ش َ / ش ِ / ش ُ ع َ ] (حامص ) بهادری و دلاوری . جرأت . دلیری . پردلی و تهور. (ناظم الاطباء).
-
پرجگری
لغتنامه دهخدا
پرجگری . [ پ ُ ج ِ گ َ ] (حامص مرکب ) دلاوری . دلیری : بروز معرکه این پردلی و پرجگریست که یک سواره شود پیش لشکری جرار.فرخی .
-
دیودلی
لغتنامه دهخدا
دیودلی . [ وْ دِ ] (حامص مرکب ) دلاوری . (شرفنامه ٔ منیری ). قوت قلب . شجاعت . سخت دلی . (شرفنامه ٔ منیری ). مردانگی و دلاوری . (ناظم الاطباء) : گر سلیمان نه ای به دیودلی در پریخانه چون وطن کردی . خاقانی .دل کم نکند در کار از دیودلی زیرامزدور سلیمان ...